گنجور

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

زهی طراوت حسن و کمال نور و صفا

که از جمال تو بیناست چشم نابینا

کدام خوب علم گشت در جهان به وفا

تو از مقولهٔ خوبان عالمی حاشا

بهار عشق دل از دیده مبتلا گردید

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

کسی که در رهش از پا و سر خبردار است

نه عاشق است که در بند کفش و دستار است

غمی به گرد دلم جلو‌ه‌گر شده که از آن

غباری ار بنشیند بر آسمان بار است

بدیگران ببر ای باد بوی نومیدی

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است

هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است

یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست

از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است

وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

یقین ما به خیال و گمان نمی‌گردد

گمان آن مکنیدش که آن نمی‌گردد

به غیر نقش توام در نظر نمی‌آید

به غیر نام توام بر زبان نمی‌گردد

ز کفر و دین چه زنم دم که از تجلی دوست

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

مرا چگونه نباشد حضور عیش و فراغ

که زخم بر سر زخم است و داغ بر سر داغ

مرا چنانکه منم بینی و نگوئی هیچ

ازین تغافل جانسوز سخت داغم داغ

اگر جگر جگر و دل دلم خورد، شاید

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

بهوش باش که در بارگاه رد و قبول

کمال عین ذواتست و فصل عین فصول

اگر قبول و گر رد کنی خلاصم کن

شدم هلاک ز ماخولیای رد و قبول

دچار او نشدم تا ز خویش برگشتم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

پلاس تن به بر، از دست غم قبا کردم

به این لباس برش عرض مدعا کردم

نماند حاجت کس ناروا نمیدانم

که گفت یا رب یا رب که من دعا کردم

هزار حیف ندانی که دور از تو بمن

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳

 

چه التفات به خار و خس چمن داری

که عار و ننگ ز نسرین و یاسمن داری

تمام سحر و فسونی به دلفریبی خلق

چه احتیاج به زلف و رخ و ذغن داری

مگر تلافی ما در دلت گذشته که باز

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷

 

نه رسم دیر و نه آیین کعبه می‌دانی

ندانمت چه کسی، کافری، مسلمانی

به مال و جاه چه نازی، که شخص نمرودی

به خورد و خواب چه سازی که نفس حیوانی

تمیز نیک و بد از هم نکردنت سهل است

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مَدح مولای متقیان علی علیه السلام

 

دگر چه شد که دلم بر کشید ناله زار

دگر چه رفت که سر نیست در غم دستار

صبا چه گفت به بلبل زبی وفائی گل

که همچو اخگر آتش فشان شد از منقار

مگر که یار شکسته است ساغر پیمان

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱

 

بسوختیم به برق طلب سراپا را

کسی نداند از آن بی‌نشان نشان ما را

مگر صبا ز سر زلف او گره بگشود

که بوی مشک گرفت است کوه و صحرا را

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳

 

فلک دگر نتواند گشود کار مرا

کرشمه‌ای نتواند کشید بار مرا

چه طرف بندم ازین آسمان که همچون خود

نهاده است به سرگشتگی مدار مرا

اگر فراق اگر وصل دوزخی دارم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 
 
sunny dark_mode