گنجور

 
رضی‌الدین آرتیمانی

نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است

هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است

یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست

از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است

وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل

توقع ثمر از بید باد پیمائی است

جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند

که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است

چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز

تحیر تو که خون در دل تماشائی است

من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق

بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است

عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی

که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

زهی رفیق که با چون تو سروبالایی است

که از خدای بر او نعمتی و آلایی است

هر آن که با تو دمی یافته است در همه عمر

نیافته است اگرش بعد از آن تمنایی است

هر آن که رأی تو معلوم کرد و دیگر بار

[...]

اهلی شیرازی

مرا ز عشق نه عقل و نه دین دنیایی است

چه زندگی است که من دارم این چه رسوایی است

حدیث شوق همین بس که سوختم بی تو

سخن یکی است دگرها عبارت آرایی است

جدا ز یوسف خود تا شدم یقینم شد

[...]

عرفی

مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است

برهنگی مطلب که آن لباس رعنایی است

زبان ببند و نظر باز کن که منع کلیم

کنایت از ادب آموزی تقاضایی است

دماغ یوسف اگر تر کنند کف ببرد

[...]

صائب تبریزی

خوشم به درد که در پرده شکیبایی است

بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است

به فکر زینت باطن کسی نمی افتد

مدار مردم عالم به ظاهرآرایی است

مشو به سینه چاک از گزند عشق ایمن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

ز جام عشق تو هر سبزه مست سودایی است

به هر طرف که نظر می کنم تماشایی است

بیاض سبزه گشودم کتاب گل خواندم

به نام شوق تو هر شبنمی معمایی است

هوا ز موج طراوت سفینه غزل است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه