بهوش باش که در بارگاه رد و قبول
کمال عین ذواتست و فصل عین فصول
اگر قبول و گر رد کنی خلاصم کن
شدم هلاک ز ماخولیای رد و قبول
دچار او نشدم تا ز خویش برگشتم
فناست تجربه کردیم کیمیٰای قبول
رسیده شاهد معنی ز صورت زشتت
ببین که از چه به خود گشتهای دلا مشغول
نبوده یکنفسی بیپیاله تا بوده
رضی ز زهد و ریا بیحساب و نامعقول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق مفهوم رد و قبول و تاثیر آن بر وجود انسان اشاره دارد. شاعر میگوید در دنیای وجود، قبول و رد هر چیزی به کمال و فصل مرتبط است. تجربهی رد و قبول او را به هلاکت میکشاند و نشان میدهد که این وضعیت را تا زمانی که از خود فاصله نگرفته، تجربه نکرده است. همچنین اشاره میکند که موجودیت انسان باید از ظاهر بگذرد و به معانی عمیقتری بپردازد. در نهایت، به این نکته میپردازد که هیچ کس بدون حقیقت و درک واقعی از وجود نمیتواند به آرامش دست یابد و زهد و ریا در واقع بیمعنی و غیرمنطقی است.
هوش مصنوعی: مواظب باش که در درگاه استجابت و پذیرش، کمال به طور کامل وجود دارد و فصلها نیز به همین ترتیب به روشنی مشخص هستند.
هوش مصنوعی: اگر مرا بپذیری یا رد کنی، من را از این سردرگمی نجات بده. من به خاطر این تأمل و تناقض در پاسخ تو، در حال نابود شدن هستم.
هوش مصنوعی: من به دام آن عشق نیفتادم تا این که از خودم فاصله گرفتم. فهمیدم که تنها چیزی که ارزش دارد، از دست رفته است و ما تنها با تجربه کردن میتوانیم به ارزش واقعی آن پی ببریم.
هوش مصنوعی: به تو میگویم که با وجود زیباییات، حالا به عمق وجود خودت توجه کن و ببین که چگونه از زشتی ظاهرت به پرواز درآمدهای. عزیزم، نگران این مسائل نباش.
هوش مصنوعی: هیچ انسانی از روزگاری که بوده، بدون دلمشغولی و آرزوی خوشی نبوده است. از قدیم، رضایت به زندگی زاهدانه و ظاهرگرایانه بیهیچ منطقی به چشم میخورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عزیز کرد مرا باز در محل قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
[...]
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
زنفس او به لطافت همی رسند نفوس
ز عقل او متحیر همی شوند عقول
به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور
گه غضب متانی، به گاه عفو عجول
مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور
[...]
من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
نه دست با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمال فراق و نه اختیار وصول
کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت
[...]
نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول
در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق
که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول
ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.