گنجور

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

ای آستانت خلد مخلد

وی پاسبانت عقل مجرد

اندر جنابت جیش معظم

وندر رکابت جند مجند

مبنای عزمت به از سکندر

[...]

حاجب شیرازی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

ای آیت مهر، وی معنی داد

ایزد ز کرم داد همه داد

از، زلف و رخت پیدا و عیان

هم صبح امید هم شام مراد

ای عمر ابد با عمر تو کم

[...]

حاجب شیرازی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

ای سرو جهان بازآ، به چمن

تا سرو، رود در سجده چو من

با قد، و رخت مانند خجل

هم سرو سهی هم تازه سمن

مشتاق تواند با عجز و نیاز

[...]

حاجب شیرازی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - اندرز به سپاس

 

شکر کنید ای پسران وطن

تا شود این فضل و کرم بر مزید

زانکه خداوند جهان آفرین

فاش سراید به کلام مجید

لان شکرتم لازید نکم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳

 

بخوان و خانه ات گر شکر و زر

شود خرمن گدا و دزد ناید

باین راه دراز و لقمه تلخ

مرا پا رنج و دندان مزد باید

ادیب الممالک
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای خاک درت جام جم ما

آیا خبرت هست از غم ما

ما جمله اسیر کمند توایم

آسوده تو از بیش و کم ما

ای سینه لباب غم تو

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

در عشق تو شهرۀ آفاقم

دیوانۀ حلقۀ عشاقم

گر جلوه کنی ز رواق دلم

بیزار از حکمت اشراقم

از قید هوی گر باز شوم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ای بستۀ بند هوی و هوس

جهدی تا هست این نیم نفس

ای طوطی شکرخا تا کی

با زاغ و زغن باشی بقفس

از شاخۀ گل پوشیده نظر

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

تا نخل امیدم را تو بری

شیرین تر از این نبود ثمری

اندر نظر ارباب کمال

حاشا که چه عشق بود هنری

در منطقه اش فلک الافلاک

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

هر کس که بعهد وفا نکند

پس دعوی صدق و صفا نکند

عشق تو قرین بسی رنجست

رنجور تو فکر دوا نکند

تلخی ز تو ای شیرین جهان

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

آن دل که بیاد شما نبود

شایستۀ هیچ بها نبود

از هاتف غیب شنیدستم

حرفی که بحال خطا نبود

آندل نه دلست که آب و گلست

[...]

غروی اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - آواز خدا

 

هر حلقه که در آن زلف دوتاست

دام دگری بهر دل ماست

بیماریِ ماست زان چشمِ دُژَم

تنهاییِ ما زآن زلفِ دوتاست

باز این چه بلاست‌؟ ای تُرک پسر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴ - سردسیر درکه

 

چون اوج گرفت مهر از سرطان

بگشاد تموز چون شیر دهان

شد خشک به‌ دشت‌ آن‌ سبزهٔ خرد

شد پست به کوه آن برف کلان

شد توت سپید و انگور رسید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۲۹ - وای از شب من

 

من شمع لرزانم

از شب گریزانم

کز غم فزون گردد

تاب و تب من

وای از شب من

[...]

رهی معیری
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode