گنجور

 
حاجب شیرازی

ای آیت مهر، وی معنی داد

ایزد ز کرم داد همه داد

از، زلف و رخت پیدا و عیان

هم صبح امید هم شام مراد

ای عمر ابد با عمر تو کم

چون صبح ازل در عهد تو داد

گرگ اجل است صیاد امل

در گله تو این گرگ مباد

عزم تو نهاد بنیاد جمال

ای پاک سرشت وی نیک نهاد

ای مادر دهر بعد از تو عقیم

کز مادر دهر کس چون تو نزاد

«حاجب » به جهان کس غیر تو نیست

آسوده و خوش دانا دل و راد