ای آستانت خلد مخلد
وی پاسبانت عقل مجرد
اندر جنابت جیش معظم
وندر رکابت جند مجند
مبنای عزمت به از سکندر
کز دست بنهاد سدی مسدد
تا شبنم فیض باری به رویش
بشکفت در باغ ورد مورد
از قید و بندم دشمن مترسان
شیر است در بند باز است مردد
متروک کردی زایمای ابرو
با، بی کمانی تیغ مهند
از صلح پیچید هر جنگجو، سر
در شرع عشقش، باید زدن حد
فرقی که ساید بر مرقد تو
فرقی ندارد از فرق مرقد
فخر از تو دارند جد و اب و ام
مجد از تو یابند ام و اب و جد
شق حجب کرد انگشت «حاجب »
شق القمر کرد گردست احمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز عشق تو کشیدم گرد دل سد
نهادم در میان سینه مسند
به مسند در نشین فرمان همی ران
که دارد حسن تو ملک مؤید
نشان خال تو بر روی رنگین
[...]
أَمَّا الْقاسِطُونَ و امّا کژراهان و ستمکاران بر خودکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (۱۵)
ایشان دوزخ را هیزماند.
حکم البین بموتی و عمد
رضی الصد بحینی و قصد
فتح الدهر عیون حسد
فر آنی بفناکم و حسد
یهرق العشق دماء حقنت
[...]
خرد را دوش میگفتم بخلوت
که ای بیدار دل پیر مجرد
که باشد کز می جود وی امروز
رخ اهل هنر گردد مورد
زبان بگشاد پیرکار و گفتا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.