گنجور

 
غروی اصفهانی

در عشق تو شهرۀ آفاقم

دیوانۀ حلقۀ عشاقم

گر جلوه کنی ز رواق دلم

بیزار از حکمت اشراقم

از قید هوی گر باز شوم

شهباز اریکۀ اطلاقم

جز خال و خط تو نمی بینم

طغرای صحیفۀ اوراقم

از خلق کریم تو می طلبم

راهی بمکارم اخلاقم

در حسن ترا چون جفتی نیست

البته ز طاقت من طاقم

سرگشتۀ کوی توام، چه کنم

با این هوس دل مشتاقم

ای فاقه و فقر تو مایۀ فخر

من مفتقرم من مشتاقم