گنجور

 
غروی اصفهانی

تا نخل امیدم را تو بری

شیرین تر از این نبود ثمری

اندر نظر ارباب کمال

حاشا که چه عشق بود هنری

در منطقه اش فلک الافلاک

نبود جز حلقۀ مختصری

عشق است نشانۀ انسانی

عشق اشت ممیز دیو و پری

تا در طلب آب و علفی

حیوانی و در شکل بشری

از خط طریقت دوراستی

وز علم و حقیقت بی خبری

ای ماه جهان افروز بکن

بر بام سیه رویان گذری

من مشتری تو و مفتقرم

خو کرده چه زهره به نغمه‌گری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

خواهی ز جنون بویی ببری

ز اندیشه و غم می‌باش بری

تا تنگ دلی از بهر قبا

جانت نکند زرین کمری

کی عشق تو را محرم شمرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه