مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۶
گر تنگ بدی این سینه من
روشن نشدی آیینه من
ای خار گلی از روضه من
دوزخ تبشی از کینه من
خورشید جهان دارد اثری
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۱
افندس مسین کاغا یومیندن
کابیکینونین کالی زویمسن
یتی بیرسس یتی قومسس
بیمی تی پاتیس بیمی تی خسس
هله دل من هله جان من
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۶
ای سر مردان برگو برگو
وی شه میدان برگو برگو
ای مه باقی وی شه ساقی
جان سخن دان برگو برگو
قبله جمعی شعله شمعی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۲
بیدل شدهام بهر دل تو
ساکن شدهام در منزل تو
صرفه چه کنم در معدن تو
زر را چه کنم با حاصل تو
شد جمله جهان سبز از دم تو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۳
نور دل ما روی خوش تو
بال و پر ما خوی خوش تو
عید و عرفه خندیدن تو
مشک و گل ما بوی خوش تو
ای طالع ما قرص مه تو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۶
خواهی ز جنون بویی ببری
ز اندیشه و غم میباش بری
تا تنگ دلی از بهر قبا
جانت نکند زرین کمری
کی عشق تو را محرم شمرد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۷
سلطان منی سلطان منی
و اندر دل و جان ایمان منی
در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود صد جان منی
نان بیتو مرا زهرست نه نان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۸
آن به که مرا تمکین نکنی
تا همچو خودم گرگین نکنی
بر روی منه تو دست مرا
تا مست مرا غمگین نکنی
تو رنگرزی، تو نیلپزی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰۲
هذا سیدی، هذا سندی
هذا سکنی، هذا مددی
هذا کنفی، هذا عمدی
هذا ازلی، هذا ابدی
یا من وجهه، ضعف القمر
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴
شرف الدین محمد حسنی
فخرآل رسول و تاج تبار
آنکه بد نور دیده زهرا
وانکه بد پشت حیدر کرار
زین جهان غرور و دار فنا
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۳۲
باز برآمد اختر میمون
باز پس آمد بخت همایون
صبح سعادت زد نفس امشب
بخت مساعد یار شد اکنون
شد به مرادم دور زمانه
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۵
بیا ای جان و ای جانان سید
بیا ای شاه و ای سلطان سید
بیا و جام می پر کن به ماده
که تا نوشیم با یاران سید
خراباتست و ما مست و خرابیم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۲
حال او از بشر چه می پرسی
قصهٔ خیر و شر چه می پرسی
لب شیرین او به ذوق ببوس
لذت نیشکر چه می پرسی
آفتابی چو رو به ما بنمود
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۱۹
مظهر اعیان ما ارواح ما
مظهر ارواح ما اشباح ما
ظل اعیانند ارواح همه
ظل ارواحند اشباح همه
باز اعیان ظل اسماء حقند
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۰
عین ما از حب ذاتی فیض یافت
لاجرم از علم سوی عین یافت
عین اول صورت الله شد
ز آفتاب حضرتش چون ماه شد
اسم اعظم جامع ذات و صفات
[...]