گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

حال او از بشر چه می پرسی

قصهٔ خیر و شر چه می پرسی

لب شیرین او به ذوق ببوس

لذت نیشکر چه می پرسی

آفتابی چو رو به ما بنمود

از جمال قمر چه می پرسی

جسم و جان است جام و می با هم

سخن از بحر و بر چه می پرسی

غیر او نیست هر چه هست یکیست

ای برادر دگر چه می پرسی

خبر عاشقان ز عقل مپرس

خبر از بی خبر چه می پرسی

گنج اسما ز نعمت الله جو

کیسهٔ سیم و زر چه می پرسی