اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۸ - آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر
شد و دید نیز از شگفت آنچه بود
همه دید و زآن جا برفتند زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۰ - جنگ گرشاسب با اژدها و شگفتی ماهی وال
گر آن مرغ فریاد رس نیست زود
برآرد به سه روزش از مغز دود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۲ - شگفتی جزیره ای که مردم سربینی بریده داشت
از آن بوم و بر هر چشان رای بود
ببردند و رفتند از آن جای زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۴ - شگفتی جزیره قالون و جنگ گرشاسب با سگسار
ربایند مرد از بر زین چو دود
خورندش هم اندر زمان زنده زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
به چندین گهرها و زرّش که بود
ندانست یک روز عمرش فزود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
ببدخیره دل هر که زو این شنود
نیایش فزودند و پوزش نمود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
وزآن جنگی اسپان همه هر چه بود
به کشتی فکندند و راندند زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۷ - شگفتی جزیرۀ تاملی
پر انبوه مردم یکی جای بود
همه بومشان باغ و کشت و درود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۲ - شگفتی دیگر بتخانه ها
چو انگشت گشت آتش و رفت دود
ببردند خاکستر هر دو زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۲ - شگفتی دیگر بتخانه ها
خود ابلیس کز آتش تیز بود
چه پاکیش بُد یا چه آمدش سود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۲ - شگفتی دیگر بتخانه ها
بت ار دادی آن دست کز زر بود
بدان درد در مُردی آن مرد زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۴ - بازگشت گرشاسب و صفت خواسته
هزار از بلورین طبق نابسود
که هر یک به رنگ آب افسرده بود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
بدی داده مغز ستمکاره زود
به ماران که بر کتف او رسته بود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
هم از راه و دزدان بگفت آنچه بود
سلیحش همه یک یک او را نمود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
بر جفت بازارگان رفت زود
ز هر در سخن گفت و چندی شنود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
همان سنگ و پیل استخوان در ربود
دوید از پس پهلوان همچو دود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
نپذرفت و یک هفته آنجا ببود
سر هفته زان شهر برکرد زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۲ - ساختن شهر زرنج
مکن بد که تا بد نیایدت زود
مدرو و مدوز و ترا رشته سود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۳ - جنگ نوشیار با انبارسی
سر خنجر آتش شد و گرد دود
چو آتش کزو جوش خون خاست زود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۳ - جنگ نوشیار با انبارسی
زدش ز آتش درد بر مغز دود
که شب گشت و هنگام کوشش نبود