گنجور

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۴ - خوان اول کشتن فرامرز،شیران را

 

ز سینه گذر کرد بر روی پشت

بدین گونه آن هر دو دد را بکشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۶ - خوان سوم کشتن فرامرز،غول را

 

به هر چیز کو بر سر ما نوشت

ز کردار نیک و بد و خوب و زشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۶ - خوان سوم کشتن فرامرز،غول را

 

ازیشان دل پهلوان شاد گشت

روان گشت آسوده در پهن دشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۳ - طلب کردن کیخسرو،فرامرز را

 

یکی چشمه بود اندر آن پهن دشت

که از خرمی دیده ها خیره گشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۳ - طلب کردن کیخسرو،فرامرز را

 

فرامرز تا آسمان تیره گشت

همی گفت هر گونه ای سرگذشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۹ - پاسخ نامه زال از نزد فرامرز

 

پس آن نامه را زود پاسخ نوشت

به خون دل و دیده اندر سرشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۰ - آمدن فرامرز و شبیخون زدن بر لشکر بهمن

 

زشمشیر خورشید،آزاد گشت

پر از خون، سر و روی در پهن دشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید

 

دو مرد از دلیران دشمن بکشت

سرانجام،زخمی رسیدش درشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه

 

کنم سیستان را یکی ساده دشت

سراسر به ارزن بخواهیم کشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه

 

چنان شد که هرکس که آنجا گذشت

همه ساله گفتی که بوده است شت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۵ - آمدن بهمن با لشکر به کابل از پی فرامرز به جنگ

 

چنین نازنین تیره گون گشته دشت

سپهبد از آن پنج تن برنگشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۸ - گرفتار شدن فرامرز به دست غلامان بهمن

 

پس آمد یکی زخم پیکان درشت

مرآن خنگ پروار او را بکشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۸ - گرفتار شدن فرامرز به دست غلامان بهمن

 

زخون کرده چون چادر سرخ،دشت

چنان شد که پیرامنش زار گشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۰ - سخن در بی وفایی روزگار

 

همه خاک دارند بالین و خشت

خنک آن که جز تخم نیکی نکشت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode