گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴

 

به خرابات شدم دوش مرا بار نبود

می‌زدم نعره و فریاد ز من کس نشنود

یا نبد هیچ کس از باده‌فروشان بیدار

یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود

چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت

[...]

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۰

 

واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود

فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود

جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست

بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود

اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و یکم

 

در جهان آمد و روزی دو به ما رخ بنمود

آنچنان زود برون شد که ندانم که کی بود

گفتم: « از بهر خدا ای سره مهمان عزیز

اینچنین زود کنی معتقدان را بدرود؟ »

گفت: « کس دید درین عالم یک روز سپید

[...]

مولانا
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

شرف نفس به جود است و کرامت به سجود

هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود

ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش

که محال است در این مرحله امکان خلود

وی که در شدت فقری و پریشانی حال

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در ستایش شمس‌الدین حسین علکانی

 

احمدالله تعالی که به ارغام حسود

خیل بازآمد و خیرش به نواصی معقود

مطرب از مشغلهٔ کوس بشارت چه زند

زهره بایستی امروز که بنوازد عود

صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷

 

خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد

رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود

کهن سخت که بر سنگ صلابت راند

نتواند که لطافت نکند با داود

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد

مرد صاحبنظر آنجا که وفا بیند و جود

سفله گو روی مگردان که اگر قارونست

کس ازو چشم ندارد کرم نامعهود

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۶

 

بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود

مقبل آن نیست که در حال بمیرد مولود

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١٢

 

آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین

تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود

شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار

جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود

بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴٨

 

بوستان گل فضل و گل بستان هنر

سیف دین ای ز وجود تو هنرها موجود

بکر فکرت دل صاحبنظران برباید

چون زکتم عدم آید سوی صحرای وجود

مهر رایت چو بر اقلیم هنر سایه فکند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٧٧

 

دی یکی گفت که در مجلس دستور جهان

هر چه خواهد دلت آن نیست که حاصل نشود

لیک یک شیوه در او دیدم و نپسندیدم

وانچنان شیوه پسندیده عاقل نبود

هر که در صف نعال است کنون روز دگر

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱

 

اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود

نیست ممکن که برآید ز من سوخته دود

بر سرم هرچه رود خاک رهم گو: می‌رو

نیستم باد که از کوی تو برخیزم زود

منم از باغ تو چون غنچه به بویی خوشدل

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲

 

آن پری کیست که از عالم جان روی نمود؟

وین چه حوری است که بر ما در فردوس گشود؟

دل به پروانه غم شمع من از من بستند

می به پیمانه جان لعل تو بر من پیمود

گرچه آواز رباب است مخالف با شرع

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۷

 

چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب

حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود

باش تا دولت ایام وصال آید باز

بوی پیراهنش از مصر به کنعان شنود

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود

همه دانند که از بهر سجود آمد و جود

تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز

مرد همکاسهٔ نعمت نشود با محمود

هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت

[...]

سیف فرغانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود

در من آتش زد و آورد به روی این همه دود

هر چه کم کرد که از مایه روشن رویی

راست کرد آن رخ زیبا و برآن نیز فزود

تا غم او زد انگشت طلب بر دل من

[...]

کمال خجندی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود

روزی جان خضر گشت و خضر شد خشنود

آب حیوان چه بود؟زنده جاوید شدن

بشنو،ای خواجه،که در عین شهودی مشهود

در ازل سابقه عشق «قسمنا» گفتند

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود

جمله ذرات جهان محو شد از عین شهود

پرتو فیض تو در عالم امکان درتافت

گشت روشن همه آفاق،زهی پرتو جود!

قیمت عشق ندانی و گریزان گردی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

رنگ رز خواست که خمی کند از کور و کبود

رنگ او راست نشد،حیرت و وحشت افزود

خم اگر تیره شود،صوفی ما طیره مشو

که درین کاسه همانست که از خم پالود

زان شرابی که ازو زنده شود جان و جهان

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۲

 

میر مخدوم سفر کرد و دعایی فرمود

همه دلهای عزیزان بفراقش فرسود

دل ما از همه عالم بهوایت برخاست

علم الله کزین جمله تو بودی مقصود

روزی جان تو گشتست «هنیئالک » باد

[...]

قاسم انوار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode