رنگ رز خواست که خمی کند از کور و کبود
رنگ او راست نشد،حیرت و وحشت افزود
خم اگر تیره شود،صوفی ما طیره مشو
که درین کاسه همانست که از خم پالود
زان شرابی که ازو زنده شود جان و جهان
ساقی جان و جهان بر دل ما می پیمود
جمله دلها همه مستند چو دیدند این حال
که صراحی بسجود آمد و جانها بشهود
باده از خم الهی خور و چندان می خور
که ترا باز رهاند همه از ننگ وجود
بخرابات جهان واله و سرگردانیم
کس نداند که چه حالست و چه افتاد و چه بود
قاسمی را ز شرابات الهی در ده
ساقی،امروز علی رغم جحودان حسود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و رنگ رز اشاره میکند که در تلاش است تا از حالت خاموشی و ناامیدی بیرون بیاید، اما به دلیل رنگ تیره و ناامیدکنندهاش، دچار حیرت و وحشت شده است. شاعر به صوفیانی که در جستجوی حقیقت هستند، هشدار میدهد که در برابر تیرهگیها و چالشها، باید آرامش خود را حفظ کنند. او به شراب الهی اشاره میکند که جان و جهان را زنده میکند و دعوت میکند که از این شراب بنوشند تا از زشتیها و دنیای مادی رهایی یابند. در نهایت، شاعر به حال و روزی گیج و سرگردان اشاره میکند و از ساقی میخواهد که در این روزگار به آنها کمک کند.
هوش مصنوعی: رنگ گل رز درخواست کرد که از رنگهای تیره و کدر دور شود، اما نشد و این موضوع به حیرت و نگرانیاش افزود.
هوش مصنوعی: اگر ظرف شراب تیره و کدری شود، ای صوفی، نگران نباش، زیرا در این کاسه همان نوشیدنی است که از خم ریختهاند و هنوز همان کیفیت را دارد.
هوش مصنوعی: از آن شرابی که جان و جهان را زنده میکند، ساقی جان و جهان در دل ما میریزد.
هوش مصنوعی: همه دلها به حالت جذابی دچار شدند وقتی که دیدند این صراحی (پیاله یا ظرف شراب) به زمین افتاد و جانها در حال مشاهده به سر میبرند.
هوش مصنوعی: شراب را از منبع الهی بنوش و چنان بنوش که تو را از عیب و ننگ وجودت آزاد کند.
هوش مصنوعی: در میهمانی دنیا، ما بیخود و گیج هستیم. هیچکس نمیداند حال ما چگونه است و چه اتفاقی برای ما افتاده یا اینکه چه گذشتهای داشتهایم.
هوش مصنوعی: امروز در میخانه، قاسمی تحت تأثیر نوشیدنیهای الهی است، علیرغم وجود حسودانی که از او کینه دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
[...]
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
[...]
شرف نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
[...]
آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین
تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود
شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار
جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود
بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست
[...]
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد وجود
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسه نعمت نشود با محمود
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.