گنجور

 
قاسم انوار

رنگ رز خواست که خمی کند از کور و کبود

رنگ او راست نشد،حیرت و وحشت افزود

خم اگر تیره شود،صوفی ما طیره مشو

که درین کاسه همانست که از خم پالود

زان شرابی که ازو زنده شود جان و جهان

ساقی جان و جهان بر دل ما می پیمود

جمله دلها همه مستند چو دیدند این حال

که صراحی بسجود آمد و جانها بشهود

باده از خم الهی خور و چندان می خور

که ترا باز رهاند همه از ننگ وجود

بخرابات جهان واله و سرگردانیم

کس نداند که چه حالست و چه افتاد و چه بود

قاسمی را ز شرابات الهی در ده

ساقی،امروز علی رغم جحودان حسود

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
عراقی

به خرابات شدم دوش مرا بار نبود

می‌زدم نعره و فریاد ز من کس نشنود

یا نبد هیچ کس از باده‌فروشان بیدار

یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود

چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت

[...]

مولانا

واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود

فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود

جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست

بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود

اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

شرف نفس به جود است و کرامت به سجود

هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود

ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش

که محال است در این مرحله امکان خلود

وی که در شدت فقری و پریشانی حال

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین

تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود

شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار

جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود

بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
سیف فرغانی

هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود

همه دانند که از بهر سجود آمد وجود

تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز

مرد همکاسه نعمت نشود با محمود

هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه