آن پری وش که خطش گوشه مه می فرسود
در من آتش زد و آورد به روی این همه دود
هر چه کم کرد که از مایه روشن رویی
راست کرد آن رخ زیبا و برآن نیز فزود
تا غم او زد انگشت طلب بر دل من
دل غمدیده برویم در شادی نگشود
بی تو وقتی به شبم دیده شدی مایل خواب
گویی آن عهد که شد دیده مرا خوابی بود
سخن باطل حاسد مشنود در حق من
که حدیث از دهن هیچ کسان کی نشنود
چه سعادت به جهانم پس از این دست دهد
که به پای تو دهم بوسه علیرغم حسود
تا کمال از دهن او دل خود باز ستد
گونیا بار دگر از عدم آمد بوجود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است. شاعر از زیبایی معشوقهاش که مانند خطی از مه است، صحبت میکند و بیان میکند که این زیبایی در دل او آتش میافروزد. حتی وقتی معشوق از او دور است، غم و شادی او در دل شاعر وجود دارد. شاعر همچنین به حاسدان و بدگوها اشاره میکند و تأکید میکند که عشق او به معشوق فراتر از حرفهای دیگران است. او به این نتیجه میرسد که با وجود همه مشکلات، خوشبختی واقعی او در عشق به معشوقهاش نهفته است. در نهایت، شاعر زیبایی و کمال را به وجود معشوق نسبت میدهد و با آن احساس ارتباط عمیقتری را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: آن دختر زیبایی که خطش مانند ماه میدرخشد، در دل من آتش عشق را به وجود آورد و به خاطر آن، این همه غم و ناراحتی در زندگیام ایجاد شد.
هوش مصنوعی: هر چه از زیبایی و روشنی چهرهاش کم شده، به همان میزان زیبایی و جذابیتش بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که غم او به دل من فشار آورد، دل غمدیدهام نتوانست در شادی باز شود.
هوش مصنوعی: بی تو، وقتی شب میشود، خواب به سراغم میآید، گویی آن وعدهای که به من داده بودی، خواب و خیال بود.
هوش مصنوعی: نمیخواهم از کسی که حسود است، حرفهای بیاساس و نادرست دربارهام بشنوم. چون هیچ کس نمیتواند حقیقت را از زبان دیگران بگوید.
هوش مصنوعی: چه خوشبختی برای من خواهد بود اگر بتوانم به پای تو بوسه بزنم، حتی با وجود حسادت دیگران.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کمال از زبان او به دل خود برسد، بار دیگر از عدم به وجود میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
[...]
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
[...]
شرف نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
[...]
آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین
تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود
شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار
جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود
بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست
[...]
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد وجود
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسه نعمت نشود با محمود
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.