آب حیوان،که سکندر طلبش میفرمود
روزی جان خضر گشت و خضر شد خشنود
آب حیوان چه بود؟زنده جاوید شدن
بشنو،ای خواجه،که در عین شهودی مشهود
در ازل سابقه عشق «قسمنا» گفتند
«عونناالله » خداوند کریمست و ودود
دل ما شیفته حسن جهانگیر تو شد
تاجهان هست و جهاندار جهان خواهد بود
من که از بودن و نابود فراغت دارم
پیش ما قصه مگویید ازین بود و نبود
چون یقین گشت ترا طالب ومطلوب یکیست
طلب اینجابسر آمد، طرق اینجا مسدود
قاسمی از سر عالم بهوایت برخاست
علم الله کزین جمله تو بودی مقصود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جستجوی آب حیات و ارتباط خضر با آن اشاره میکند. آب حیات نمادی از زندگی جاویدان است و خضر به عنوان نماد حکمت و جاودانگی در متن مطرح میشود. شاعر همچنین به عشق خداوند و شیفتگی دلها به جمال الهی اشاره میکند و از عدم اهمیت به دنیا و ناپایداری آن میگوید. در نهایت، شاعر بیان میکند که وقتی یقین حاصل شد، حقیقت و هدف نهایی یکی میشوند و علم الهی از این جا مشخص میشود.
هوش مصنوعی: آب حیاتی که سکندر به دنبالش بود، روزی جان خضر را به خود جذب کرد و خضر از این مسئله خوشحال شد.
هوش مصنوعی: آب حیات چیست؟ بشنو که چگونه جاودانه زنده میشوی، ای بزرگوار، زمانی که در حالت مشاهده، چیزی را که حضور دارد میبینی.
هوش مصنوعی: در آغاز، عشق را قسم دادهاند و گفتهاند که خداوند ما را یاری میکند. خداوند بخشنده و دوستداشتنی است.
هوش مصنوعی: دل ما به زیبایی تو، ای شاه جهان، علاقهمند شده است و تو به عنوان رهبر دنیا، همیشه در دلها خواهی ماند.
هوش مصنوعی: من که از موضوع زندگی و مرگ بینیاز هستم، دیگر از شما نمیخواهم که درباره وجود و عدم صحبت کنید.
هوش مصنوعی: زمانی که به این نتیجه رسیدی که تو و هدفی که دنبالش هستی یکی هستید، دیگر نیازی به جستجو در این دنیا نیست؛ در این مسیر، راهها بسته شدهاند.
هوش مصنوعی: داستانی از عالم وجود در عشق تو سر برآورد و علم خداوند بر این حقیقت گواهی میدهد که تو از همهی اینها هدف و مقصود بودی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
[...]
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
[...]
شرف نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
[...]
آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین
تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود
شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار
جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود
بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست
[...]
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد وجود
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسه نعمت نشود با محمود
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.