گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

باشد از آنروز طالعم فیروز

که در آیی به چهر مهر افروز

روز روشن شود مرا شب تار

به محرم در آیدم نوروز

سال ها ز آب و تاب دیده و دل

[...]

صفایی جندقی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - آزمند خسیس

 

تا بکی زین شکار دست آموز

بستانم وظیفه روز بروز

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷

 

اتفاقا در آفتاب تموز

عطش افکندشان بسوگ و بسوز

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب

 

قسط قرض است غوز بالا غوز

داد می‌بایدش همین امروز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف

 

در دم در قلاوزی بدپوز

هردو ساعت‌ عوض‌شود شب‌ و روز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت

 

مرد بی‌دین بیامدی همه روز

چهره‌ غمگین‌ چو مردم دلسوز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۱ - در صفت پاسبان

 

عامه دزدند و ابله و بدروز

پاسبان نیز قوز بالاقوز

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۵
۶
۷