ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی
سرخ کرده لبان ز خون بشر
لب بالا ز زیر نازکتر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی
کیفی آویخته زدست دگر
بر لب کیف او زهی از زر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی
چادر از برگرفت و پیچه ز سر
من چو چادرگرفتمش در بر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف
تازه خوابم ربوده در بستر
غرشی خواب من ببرد از سر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف
من بخفتم به حجره دیگر
گفتم این قطعه را به خواب اندر:
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را
دوختم بررخش ز مهر نظر
نظری پرسش اندر آن مضمر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۸ - گفتار چهارم در صفت استاد گوید
وز دو استاد آن بود برتر
که به یک فن شدست نامآور
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۸ - گفتار چهارم در صفت استاد گوید
چونچنیناستهست شرط هنر
که به یک فن کنی پدیدگهر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۹ - در فایدهٔ علوم
عملت نیز اگر نداشت ثمر
هست چون علم بیعمل ابتر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
پس شد اندر دکان آهنگر
دم و خایسک دید و پتک و تبر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۶ - خطاب به نزدیکان شاه
هست بهر چه این زر و لشکر
جز که بهر سلامت کشور
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۸ - داستان رفیق بیوجدان
چند سطر از «لافنتن» و «مولیر»
چند شعری ز «روسو» و «ولتر»
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۱ - نیرنگ رفیق طرار در دیدن روی زن یار
گفت: خانم به همره مادر
رفته بودند مدتی به سفر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۲ - درشتی کردن شوهر با زن خود
رفت رنجیده زین سرای بدر
همه تقصیر تست احمق خر!
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۲ - درشتی کردن شوهر با زن خود
شوهر از اشگ و آه آن مضطر
قهر کرد و ز خانه رفت بدر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
بس که فاسد شدست خوی بشر
نه برادر بود امین نه پسر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
روزی آمد به نزد آن دلبر
ساخته از دروغ مژگان تر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۴ - در مسافرت کردن شوهر و سپردن خانه و زن خود بهدست رفیق بدگوهر
چون شد آن ریوساز حیلت کر
در دل خویشتن سوار به خر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۶ - جعل نامه و گرفتار ساختن مرد بیگناه
یکطرف مالیات قند و شکر
یک طرف مالیاتهای دگر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۷ - غزل در بیان مذهب نوخاستگان
گشت لختی از اینور و آنور
کرد پرسش از این در و آن در