گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - ثنای عضدالدوله شیرزاد

 

ور بپیچد زود بیند سر

چون سر شیر نر به کنگره بر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - توصیف اسب

 

آن خداوند کونبست کمر

لحظه ای جز به بندگی پدر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - مدح خواجه ابونصر

 

هر سخن کو بگوید از هر در

چون گهر بایدش نشاند به زر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - مدح امیر کیکاوس

 

گوید از عجز بر ضیاع پدر

اندر آید به گرد آن یک سر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - مدح شاهینی

 

آخر او برکشد به مردی سر

نکند کس زیان به مردی بر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در حق خویش گوید

 

رفتم اینک به سوی چالندر

تا کی آیم به شهر بار دگر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - صفت اسفندیار چنگی

 

لتره ای بر تن و یکی بر سر

کفش آن پای دیگر این دیگر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - صفت کودک جعبه زن

 

شه ترنجی زند به رویش بر

کند از خون روی مویش تر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

مرا در غم فرقتت ای پسر

دو دیده چو ابرست و دامن شمر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

وزین دل برافروخته ست آتشی

کش از درد و رنجست دود و شرر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

دو چشمم بمانده به هنجار راه

دو گوشم بمانده به آواز در

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

امید وصال ار نبودی مرا

که روزی درآیی ز در ای پسر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

پر از گرد جعد و برآشفته زلف

گشاده خوی از روی و بسته کمر

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

بر آوردمی جان شیرین ز تن

بیالودمی چشم روشن ز سر

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - در مدح تاج العصر حسن عجایبی به حسن زشت

 

طالع از طالعت عجایب‌تر

کس ندیدی عجایب دیگر

گه به چرخت برد چو قصد دعا

گه به خاک آردت چو عزم قدر

گه به دستت ببندد از دل پای

[...]

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۷ - در سؤال از عقل کل و جواب او

 

خاک او راست نکهت عنبر

آب او راست‌، لذت شکر

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۱ - فی تخلص الممدوح و تلخیص الروح‌

 

که زشرحش زبان بود قاصر

نرسد در نهایتش خاطر

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۳۰ - دَعْ نَفْسَکَ وَ تَعال

 

ساکنانش مسبح و ذاکر

همه یکرنگ باطن و ظاهر

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۳۵ - فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر

 

سرورانند بی کلاه و کمر

خسروانند بی سپاه و حشر

سنایی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸۹
sunny dark_mode