گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

 

پاسخ آراستند ناموران

کای سر خسروان و تاج‌ سران

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر

 

گفت کای رزق‌بخش جانوران

رزق بخشیدنت نه چون دگران

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر

 

گر ز تنگی تنی ز جانوران

مرد، جرمی مرا نبود در آن

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکر‌کشی خاقان چین بار دوم

 

خانه‌داران ز جور خانه‌بران

خانه خویش مانده بر دگران

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار

 

بر وداع ودیعت دگران

خویشتن را مکش چو بی‌خبران

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان

 

از پس پانصد و نود سه بران

گفتم این نامه را چو ناموران

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷

 

ای به روی تو عالمی نگران

نیست عشق تو کار بی‌خبران

بی نظیری چو عقل و بی همتا

ناگزیری چو جان و ناگذران

گوهری را که کس نداند قدر

[...]

عطار
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۴ - حکایت

 

شده مردم به شیخ در، نگران

شیخ در روی آن پری حیران

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۶ - مثنوی

 

با تو بینم رقیب و من گذران

دیده بر هم نهاده، دل نگران

عراقی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۸

 

به خدائی که آشنائی داد

وحی او با دل پیامبران

به رسولی که روشنائی داد

نور عقلش به چشم راهبران

کز دل پاک و سینه صافی

[...]

مجد همگر
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

آسمان و زمین شد آخر آن

گر سواری تو سوی آخر ران

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۳ - در بیان آن که آدمی اوست که ممیز باشد تا تواند فرق کردن میان حق و باطل و دروغ و راست و قلب و نقد. از این رو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که اَلمُؤْمِنُ کَیِّسٌ ممیزٌ. در هر که تمیز باشد به نقش ظاهر فریفته نشود همچنانکه صراف به نقش درم و سکهٔ آن فریفته نمی‌شود، مردان حق صرافان‌اند نقد را از قلب و حق را از باطل میدانند و جدا می‌کنند و در تقریر آنکه مدح اولیاء میکردم شیطان از سر رهزنی که خلق اوست گفت از مدح دیگران تو را چه فایده و خواست که مرا از آن طاعت باز دارد. همچنانکه به شخصی که دایم یا رب میگفتی گفت چند یا رب میگوئی، چون تو را لبیکی جواب نمیرسد بدین طریق آن رهرو را از راه برد تا سال‌ها از ذکر و طاعت بماند. بعد مدت‌ها از حق تعالی بوی خطاب رسید که ترک یا رب گفتن چرا کردی. گفت از آن که لبیک جواب نمیرسید. حق تعالی فرمود که آن یا رب گفتن تو عین لبیک گفتن من است، آخر من تو را بر آن میدارم که یا رب میگوئی و اگر چنین نیست دیگران چرا نمیگویند. پس به خود آمد و دانست که آن منع مکر شیطان است. باز بر سر رشته افتاد و به یا رب گفتن مشغول شد

 

مثل ما کس ندیده در دوران

گنج عشقیم اندر این ویران

سلطان ولد
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode