مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱
چیست نامی بلند همچو سپهر
کز حروفش چهار ارکان خاست
دو نقط دارد آن و بی نقط است
چون مفید و لبید بی کم و کاست
به حساب جمل چو بشماری
[...]
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۹
سخن زید نشنوی بر عمرو
تا ندانی نخست باطن امر
گر خلافی میان ایشانست
بیخلاف این سخن پریشانست
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۱
همه دانند لشکر و میران
که جوانی نیاید از پیران
عذر من بر عذار من پیداست
بعد ازینم چه عذر باید خواست؟
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲
تا توانم دلت به دست آرم
ور بیازاری ام نیازارم
ور چو طوطی شکر بود خورشت
جان شیرین فدای پرورشت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱ - در بیان آنکه انبیاء و اولیاء یک نفس و یک نورند همه از یک خدای میگویند و بخشایش از او دارند از هستی خود رهیدهاند جز ذکر و تعظیم خلق در ایشان چیزی نمانده است از ماسوی اللّه نیست شدهاند و قایم به حقاند «فانی ز خود و به دوست باقی ----- این طرفه که نیستند و هستند»
مر خواص و عوام را دعوت
میکنند از کرم بدان حضرت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱ - در بیان آنکه انبیاء و اولیاء یک نفس و یک نورند همه از یک خدای میگویند و بخشایش از او دارند از هستی خود رهیدهاند جز ذکر و تعظیم خلق در ایشان چیزی نمانده است از ماسوی اللّه نیست شدهاند و قایم به حقاند «فانی ز خود و به دوست باقی ----- این طرفه که نیستند و هستند»
قابلان را کند به حق دعوت
باشد از غیر قابلش نفرت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳ - جواب خضر موسی را علیه السلام که چون ملاقات من مقدور تو شد اکنون باز گرد و پیش امت خود رو که خیرا لزیارة لحظة
گذران از من این یکی کرت
عفو فرما ز لطف این زلّت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳ - جواب خضر موسی را علیه السلام که چون ملاقات من مقدور تو شد اکنون باز گرد و پیش امت خود رو که خیرا لزیارة لحظة
گر کنم بار دیگر این حرکت
مشنو از من بهانه یا حجت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۰ - باز رجوع کردن به قصه حضرت موسی علیه السلام
نیست با تو مرا دگر صحبت
این قدر بود از خدا رزقت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۵ - در بیان آنکه چون خدا خواهد که قومی را هلاک کند خصمان را در نظر ایشان خوار و بیمقدار و اندک نماید اگرچه بسیار و بیشمار باشند و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امراً کان مفعولا
ور از آن زر ستاند او برکت
نکند کار یک درم به صفت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۶ - رجوع کردن بقصه شمس الدین عظم الله ذکره
آن گروهی که بودشان غفلت
کرده بودند از سفه جرأت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۹ - استغفار حسودان از کرده های خویش
در چنین عیش و در چنین وصلت
همه پر نور و غرق در رحمت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۰ - باز گستاخی و حسد کردن مریدان بعد از آنکه توبه و استغفار کرده بودند
هله ای بندگان آن حضرت
هله ای طالبان آن دولت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۵ - در بیان آنکه آرام گرفتن مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز با شیخ صلاح الدّین زرکوب قدس اللّه روحه العزیز و از طلب شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره باز آمدن و فواید پر موائد بردن مریدان از صحبت هر دو و حسودی بعضی چنانکه در حق مولانا شمس الدین تبریزی داشتند و دشمنی آغاز کردن
منزل آخرین بود وحدت
تا رسیدن بدان، گزین خدمت