گنجور

 
سلطان ولد

همچنین اند اولیای کبار

موج زن جمله چون یم ز خار

همه ارواح اولیای گزین

از یکی نور بوده اند یقین

نامهاشان بصورت ار دگر است

همه را یک فروغ و یک شرراست

قند را گر کسی نهد صد نام

ذوق آن یک بود چو زد در کام

دعوت انبیا برای همه است

همچو چوپان که کدخدای رمه است

مر خواص و عوام را دعوت

میکنند از کرم بدان حضرت

زان نمودند معجزات قریب

تا که اعدا شوند یار و حبیب

کام و ناکام رو نهند بحق

یک ز عشق و یکی ز ترس قلق

هر دلی را کرامت است شعار

دارد از غیر یار نفرت و عار

قابلان را کند بحق دعوت

باشد از غیر قابلش نفرت

همچو خود مست عاشقی جوید

تا بوی راز سینه را گوید

دعوتش با خواص حق باشد

تا بر ایشان ن ث ار سر پاشد

نیستش با عوام هیچ سخن

زانکه هر کس نبرده ره ب ل دن

اولیا را کلیم جویان بود

پی ایشان همیشه پویان بود

هر س حر گه بناله از یزدان

خواستی او لقای آن مردان

عاقبت چون دعاش گشت قبول

حضر را یافت شد امل بحصول