مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - در حق خویش گوید
گه سر از رنج دست می مالم
گه ز درد شکم همی نالم

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۴۹ - اندر مذمّت علما
استر ار هست بدرگ و ظالم
خربهای خواجه از چنین عالم

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳ - جوابها که با نفس کلّی گوید
پل جیحونشان سرِ ظالم
وحشگه پایهشان دل عالم

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۲۶ - حکایت در محبّت و دوستی خالص
جمله درویش را دهم مالم
از چنین دوستی چرا نالم

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱ - یمدح السلطان الاعظم مالک رقاب الامم سلطان سلاطین العالم یمین الدّولة و امین الملّة کهف الإسلام و المسلمین ابا الحارث بهرامشاهبن مسعود نوّر اللّٰه مضجعه
چون علی هم شجاع و هم عالم
نه چو حجّاج باغی و ظالم

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۱ - فصل فی بیان سبیلالسعادة والطریق المستقیم
گفته باشد خدای را ظالم
که نباشد به کار در عالم

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۳ - در بیان آنکه چون اولیا را دیده باز شود نشانش آن باشد که صورت غیبی ببینند به چشم سر و آوازها شنوند به گوش سر چنانکه اهل جسم در خواب شهرها و باغها و مردم گوناگون میبینند، اولیاء نیز در بیداری خواب بینند همچو مریم که جبرئیل را بیدار به صورت جوانی دید و لوط علیه السلام فرشتگان را به صورت امردان و همچنان جمله به صور مختلفه مشاهده کردند
انا سرالکلیم فی العالم
کی رسد هر نبی باحوالم

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۲
چو من آشفته آن زلف و خالم
از این بهتر نظر می کن به حالم
شب هجران تو بس جان گدازست
تویی چون ماه و من همچون هلالم
منم موری ضعیف از ناتوانی
[...]

جامی » رسالهٔ اربعین » (۳) الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیدِهِ. (صحیح البخاری)
مُسْلِم آنکس بُوَد به قَول رسول
گرچه عامی بُوَد وَ گر عالِم
که بهر جا بُوَد مسلمانی
باشد از قول و فعل او سالم

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۰ - قصه عیینه و ریا
کو شفیقی که بنگرد حالم
کز جدایی چگونه می نالم

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۴ - به هم رسیدن شیخ سری قدس سره و تاجر و خریداری کردن شیخ سری تحفه را از وی
نه کنیزک به دست نی مالم
محرمی کو که پیش او نالم

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۳ - حکایت پیر زالی که راه بر سنجر گرفت و از بیراهی یک دو ظالم دادخواهی کرد و ظلم ایشان را از راه برداشت
گفت من ز رنجکش یکی زالم
کمتر از صد به اندکی سالم

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۲
تا کی از دست ساربان نالم
که بود نام او گم از عالم

ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۸ - حکایت پیشوای سمرقند
گفت شیخا برس به احوالم
زبن ستم کاره واستان مالم
