چو من آشفته آن زلف و خالم
از این بهتر نظر می کن به حالم
شب هجران تو بس جان گدازست
تویی چون ماه و من همچون هلالم
منم موری ضعیف از ناتوانی
مکن یکباره جانا پایمالم
به وصلت یک شبی بنوازم آخر
که بگرفت از غم هجران ملالم
بجز مدحت نیاید بر زبانم
بجز رویت نباشد در خیالم
اگر بر وصل تو یابم شبی دست
کف پای تو را در دیده مالم
بگویم شمه ای درد دل خود
در آن حضرت اگر باشد مجالم
به لب تشنه به جان خسته ز هجران
به پهلو می رود آب زلالم
یقین از پا درآید پای امّید
اگر دستی نباشد پایمالم
شبی تا روز خواهم با تو بودن
اگرچه در پی فکری محالم
چو چشم تو نه مخمور و نه مستم
چو زلف و خال تو آشفته حالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گه سر از رنج دست می مالم
گه ز درد شکم همی نالم
استر ار هست بدرگ و ظالم
خربهای خواجه از چنین عالم
گر بپرسد کسی ز من حالم
من چه گویم که از که مینالم؟
انا سرالکلیم فی العالم
کی رسد هر نبی باحوالم
مُسْلِم آنکس بُوَد به قَول رسول
گرچه عامی بُوَد وَ گر عالِم
که بهر جا بُوَد مسلمانی
باشد از قول و فعل او سالم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.