گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران

 

چون بدیدم که قصه گشت دراز

ساز و برگ سفر نمودم ساز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات

 

چون که خالی شدند خلق از آز

سر نهند از نشیب سوی فراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب

 

خواجگی کرده سال‌های دراز

در فتوت ز خواجگان ممتاز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸ - سبب بنای زندان

 

همه عشاق مرگ و مرگ از ناز

نکند روی خود بدیشان باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸ - سبب بنای زندان

 

پس کشندش به داربست فراز

طاقت گفتنش ندارم باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید

 

گویی از ملّت و خدا و نماز

گوید این ژاژها به دور انداز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را

 

کردم این کارنامه را آغاز

تاکی آید به سر حدیث دراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن

 

خویش را آزمون کن از آغاز

که چه علمی به طبعت آید ساز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۳ - محشور شدن دو خانواده

 

این کشاکش بسی نگشت دراز

که شدند آن چهار تن دمساز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت

 

وآن جوان دو روی کاغذ ساز

ساخته بود کاغذی ز آغاز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

چون کشی‌، ریش احمق است دراز

ور رها شد درازیش به دو قاز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد

 

با اجانب نبوده‌ام دمساز

با اجامر نگشته‌ام همراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۲ - در شکایت از خالق

 

همه بینیم جز وی از آغاز

غافل از روزگارهای دراز

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
sunny dark_mode