ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۶ - بر سنگ مزار
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد به دنیا آیید
این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهانست اینجا
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۲ - پسرِ بی هنر
داشت عباس قلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علی مردان خان
کُلفَت خانه ز دستش به اَمان
پشت کالسکه مردم می جَست
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۵ - خر و عَزب
شد گذار عزبی از در باغ
دید در باغ یکی ماده الاغ
باغبان غایب و شهوت غالب
ماده خر بسته به میل طالب
سر درون کرد و به هرسو نگریست
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۷ - قبلۀ آمال
حاجیان رَخت چو از مکه برند
مدّتی در عقب سر نِگَرَند
تا به جایی که حرم در نظر است
چشم حُجاج به دنبال سر است
من هم از کوی تو گر بستم بار
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۴ - دزدانِ نادان
دو نفر دزد خری دزدیدند
سرِ تقسیم به هم جنگیدند
آن دو بودند چو گَرمِ زَد و خورد
دُزدِ سِوُّم خَرشان را زَد و بُرد
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۵ - طبیعی گویی
هرچه گویی تو طبیعی میگوی
بیشتر زانچه طبیعی است مجوی
او معلِّم تو بر او شاگِردی
چه کنی جهد کز او بِه کردی
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۳ - حق استاد
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد باد آن که مرا یاد آموخت
آدمی نان خورَد از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۵ - قلب مادر
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند
چهره پُرچین و جبین پر آژَنگ
با نگاه غضب آلود زند
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
کو خدا کیست خدا چیست خدا
بی جهت بحث مکن، نیست خدا
آن که پیغمبر ما بود همی
ما عَرَفناک بفرمود همی
تو دگر طالب پرخاش مشو
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹
تا خدا تَرکِ خدایی گوید
وز خدایش جدایی جوید
ول کند کرسی و عرش و همه را
کم کند از دو جهان همهمه را
خشگ گردد به رگ هستی خون
[...]
ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۵ - خنده
باغ خندان ز گل خندان است
خنده آئین خرمندان است
خنده هر چند که از جد دور است
جد پیوسته نه از مقدور است
دل شود رنجه زجد شام و صباح
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - صیقل عشق
گلعذاران جهان بسیارند
لیک پیش گل رویت خارند
دل نگهدار که خوبان دل را
چون گرفتند نگه میدارند
مده آزار دل من که بتان
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - بوسه
تو هم امروز بده بوسه به من
کار امروز به فردا مفکن
بیش از این از بر من تند مرو
بیش ازین بر دل من نیش مزن
عهد بستی که دل من شکنی
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - تغزل درمنقبت ولی عصر حجة بن الحسن (ع)
خیز وطعنه برمه و پروین زن
در دل من آذر بر زین زن
بند طره بر من بیدل نه
تیر غمزه برمن غمگین زن
یک گره به طرهٔ مشکین بند
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - شوری
هرکه او نغمهٔ شوری بنواخت
ضرر و زحمت «شوری» نشناخت
کار اسلام خراب آن کس کرد
که پسازمرگ نبی شوری ساخت
قتل عثمان شد از آن روز درست
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - به یکی از مدیران جراید
ای مدیری که ز نوک قلمت
تیر در دیدهٔ اهل نظرست
هیکل نحس تو و اخلاقت
هر یکی از دگری زشتترست
تویی آن حلقهٔ مفقوده که او
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹ - در تهدید و تقاضا
ای فلکرتبه شریفالسلطان
که نظیرت به جهان پیدا نه
شمس و این نور و تجلی باشد
شمع ایوان تو را پروانه
چرخ با این همه رفعت گردد
[...]