گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

عشق و مستوری و مستی چو نمی آید راست

این جمالیست که از جمله جهان جان تر است

عشق و مستوری و عفت که شنیدست وکه دید؟

این کمالیست که از ذرات تو در نشو و نماست

بی تو آرام ندارم، چه بود درمانم؟

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

مهربان یار وفاپیشه کجا رفت و کجاست؟

که جمالش همگی نور دل و دیده ماست

من بدان یار گرامی برسیدم دیدم

که همه نور تجلی ز جبینش پیداست

یار خوش خوی چو بنشست قیامت بنشست

[...]

قاسم انوار
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

عید در موسم نوروز بسی روح افزاست

روح جانبخش ریاحین چمن راحت زاست

موسم عیش و زمان طرب آمد لیکن

بر دل سوختگان هر نفسی داغ بلاست

عندلیب چمن از ناله نمی آساید

[...]

حسین خوارزمی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

ظل ممدود سر زلف تو چون بر سر ماست

ز آفتاب رخت ای جان همه نور است و صفاست

غیر خورشید جمال تو نه بیند دگری

از مه روی تو چون دیده جان‌ها بیناست

تا بگویم صفت عشق تو را موی به موی

[...]

کوهی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۹ - شاه ملا

 

خاکروبان درت را هوس کعبه خطاست

گر دل بیسر و پاییم کند میل رواست

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۹

 

خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست

ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست

یاسمین و سمن و یاسمن و سوسن و گل

همه ظاهر شده در بزم چمن جام کجاست

نیست زخمی که درین فصل نیابد مرهم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

باز این لطف چه لطف است که در طبع هواست

وین چه فیض فرح افزاست که در سیر صباست

آنچه فصل است تحریک نسیم سحری

همه جا فیض رسان و همه را روح فزاست

روش ابر بر اوراق گوهر ریز

[...]

فضولی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

برگ عیش دگران روز بروز افزون است

خرمن سوخته ی ماست که با خاک یکی است

شیخ بهایی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

صاف می از دگران، لای ته شیشه ز ماست

اول کاسه و دردی که شنیدی اینجاست

نیست از قید غم امید خلاصی ما را

خط آزادی ما بر ورق صبح فناست

زور بازو به چه کار کسی آید اینجا

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - خطاب به بزرگی سروده

 

ای به دست تو قلم گشته کلید در فیض

ای که از جود تو همت به جهان کامرواست

بحر اگر نیست، غمی نیست، کف جود تو هست

ابر اگر رفت، چه شد، دست سخایت برجاست

آسمان کیست کزو کام دلی بتوان یافت

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۲

 

ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است

ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۴

 

خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است

مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۸

 

رَفتن از عالَمِ پُرشور، بِه از آمدن است

غنچه، دل‌تَنگ به باغ آمد و؛ خندان، برخاست!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۴

 

جوی شیر از جگرِ سنگ بُریدن، سهل است

هرکه بر پای هوس تیشه زند، کوه‌کَن است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۴۲۳

 

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است

خواب ایام بهارم به خزان افتاده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۴۱

 

نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است

از دل خاک، که آرام در آن‌جا هم نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۱

 

چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست

جان ز سیمای تو چون آب ز گوهر پیداست

دیده ای نیست که حیران تماشای تو نیست

قامت همچو سنان تو عجب حلقه رباست

جسم خاکی است حجاب نظر راهروان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱

 

از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست

خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست

نامه ای نیست که عنوان نشود غمازش

کرم و بخل ز پیشانی دربان پیداست

داغ سودای تو از سینه سودازدگان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۲

 

سبزه خط تو راه دل آگاه زده است

این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است

راهزن نیست در آن دشت که من سیارم

تا برون رفته‌ام از راه، مرا راه زده است

دامن پاک بود شرط هم آغوشی حسن

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در منقبت علی(ع)

 

به مشامم نرسد بوی گلی از چپ و راست

مگر از زلف کجت سلسله بر پای صباست

در چمن بسکه نسیم تو کند غارت هوش

نفسی بوی گل از جا نتواند برخاست

حسن را این همه سامان که ز روی تو فزود

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode