مهربان یار وفاپیشه کجا رفت و کجاست؟
که جمالش همگی نور دل و دیده ماست
من بدان یار گرامی برسیدم دیدم
که همه نور تجلی ز جبینش پیداست
یار خوش خوی چو بنشست قیامت بنشست
باز آن یار چو برخاست قیامت برخاست
در وفا کوش و صفا کوش، که جان می داند
کین متاعیست که در ملک تو آن مستوفاست
حالت روی و ریا شیوه سرمستانست
کمترین شیوه این زاهد ما روی و ریاست
صوفیان جمله پی خرقه و تسبیح شدند
غیر آن صوفی ما، کو ز میان مستثناست
قاسمی، جمله جهان مرده غفلت گشتند
غیر آن زنده کن مرده، که یحیی الموتاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دنبال یار وفاداری است که زیباییاش نور دلها را روشن میکند و جای او را سوال میکند. او به یار گرامی خود نزدیک میشود و میبیند که نور تجلی از چهرهاش نمایان است. وقتی یار مینشیند، حالتی بینظیر پدید میآید و هنگامی که برمیخیزد، آن حالت دوباره تجدید میشود. شاعر به اهمیت وفا و صفا اشاره میکند و میگوید که این ارزشها در زندگی واقعی اهمیت دارند. او همچنین به تفاوت میان ریا و صداقت میپردازد و از زاهدانی میگوید که تنها به ظواهر توجه دارند، در حالی که صوفی راستین باید از این مسائل فراتر رود. در نهایت، شاعر به غفلت انسانها اشاره میکند و خواهان بیداری از خواب غفلت است.
هوش مصنوعی: دوست مهربان و وفادار ما کجا رفته و اکنون کجاست؟ چون زیبایی او روشنایی دل و چشمان ماست.
هوش مصنوعی: من به محبوب عزیزم رسیدم و دیدم که تمام نور و روشنایی درخشش از پیشانیاش نمایان است.
هوش مصنوعی: دوست نیکوکار و مهربان وقتی نشسته باشد، همه چیز به آرامش میرسد و هنگامی که او برمیخیزد، همه چیز دوباره در هم میریزد و به هیجان میآید.
هوش مصنوعی: در loyalty تلاش کن و در صفا نیز، زیرا که جان آگاه است که این کالا، در سلطنت تو آن محاسب است.
هوش مصنوعی: حالت ظاهری و رفتار ریاکارانه، مخصوص افرادی است که به مستی و خوشی میپردازند. کمترین شیوهای که این زاهد (پرستنده) از خود نشان میدهد، تمایل به نمایشگری و برتریطلبی است.
هوش مصنوعی: صوفیان همه به دنبال لباس و ابزار ذکر هستند، اما صوفی ما متفاوت است و در میان آنها استثنایی است.
هوش مصنوعی: تمامی مردم جهان در خواب غفلت به سر میبرند، جز آن کسی که مانند یحیی، زندهکننده مردگان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.