گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸

 

کس فرستاد به سر اندر عیار مرا

که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا

وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت

برهاناد ازو ایزد جبار مرا

رودکی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا

مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا

به محالی و خطائی ‌که تو را هست خیال

خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا

چند گویی که به یک‌بار زبون‌گیر شدی

[...]

امیر معزی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱

 

جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا

باز هم در خط بغداد فکن بار مرا

باجگه دیدم و طیار ز آراستگی

عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا

رخت کاول ز در مصطبه برداشتیم

[...]

خاقانی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱

 

به خرابات گرو شد سر و دستار مرا

طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا

بفغانند مغان از من و از زاری من

شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا

ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای

[...]

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا

چون شدم صید تو برگیر و نگهدار مرا

اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو

زاریم بین و ازین بیش میازار مرا

چون در افتاده ام از پای و ندارم سر خویش

[...]

خواجوی کرمانی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » ترکیب بند

 

بغم عشق گلی کرد گرفتار مرا

در عجب آتشی انداخت بیکبار مرا

گاه در جلوه درآورد قد رعنا را

گاه بنمود خم طره طرار مرا

گاه سویم نظر از نرگس شهلا افکند

[...]

فضولی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸

 

هیچ دلسوزی نداند چارهٔ کار مرا

شمع بگریزد اگر بیند شب تار مرا

دست هر کس را به‌سان سبحه بوسیدم ولی

هیچکس نگشود آخر عقدهٔ کار مرا

همچو نقش پا ندارد بام و در ویرانه‌ام

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲

 

تا دل از روی تو شد مطلع انوار مرا

چشم خورشید شود خیره ز رخسار مرا

بی نصیب است ز من دیده ظاهربینان

می توان یافت به نور دل بیدار مرا

هست بر خاطر من دیدن غمخوار گران

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳

 

برسانید به خاک قدم یار مرا

که رسانید به جان این دل بیمار مرا

وقت نازک تر ازان موی میان گردیده است

می کنی رحمی اگر بر دل افگار مرا

زخمی غیرت خارم، ز چمن بیزارم

[...]

صائب تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا

کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا

بی‌بقا شادی وصل تو و دانم که ز پی

آرد این خنده کم گریه بسیار مرا

چه شد ار داد به‌صدرنگ گل آن گلبن ناز

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

نبرد جلوهٔ گل جانب گلزار مرا

می برد نالهٔ مرغان گرفتار مرا

بس که در پای گلی شب همه شب نالیدم

خون دل می چکد از غنچهٔ منقار مرا

برده دل را و سر غارت ایمان دارد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۷۵

 

کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا

کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا

حزین لاهیجی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

نیست هرگز به بد و نیک جهان کار مرا

هست یکسان به برم سبحه و زنار مرا

آب آیینه ز عکس رخ من گل گردد

گرد غم بس که نشسته است به رخسار مرا

چون حبابم نبود حوصله رطل گران

[...]

طبیب اصفهانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

بحر اندیشه فرو برده بیک بار مرا

خیل انده زده ره بر دل افکار مرا

شب دوشینه باشکنجه اندیشه گذشت

نیز امروز باندیشه بمسپار مرا

سر ز اندیشه یکی کوه گران گشته و نیز

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode