عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات
عشق چیست از قطره دریا ساختن
عقل نعل کفش سودا ساختن
فکر چیست اسرار کلی حل شدن
کوه کندن در دل خردل شدن
ذوق چیست آگاه معنی آمدن
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۲ - در شعر گوید
شعر و عرش و شرع از هم خاستند
تا دو عالم زین سه حرف آراستند
نور گیرد چون زمین از آسمان
زین سه حرف یک صفت هر دو جهان
آفتاب ار چه سمایی گشته است
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۳ - الحكایة و التمثیل
بود روزی حلقهٔ پر اهل فضل
هر کسی میکرد حرفی نیز نقل
تا سخن آمد به شعر و شاعری
هر کسی میگفت حرفی سرسری
مدح و ذم شعر میگفتند باز
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۴ - الحكایة و التمثیل
آن امام دین چنین گفتست راست
کان چنان قربی که نزدیک خداست
اهل لطف و طبع را کس در جهان
آن نیابد آشکارا و نهان
از زفانها هر سخن بیرون رود
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل
گفت شهزادی مگر پیش پدر
خواند یک روزی غلامی را بدر
گفت برخیز ای غلام چست کار
نیم جو زر تره خر پیش من آر
شاه گفت ای مدبر و ای هیچکس
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۶ - فی الحكایة و التمثیل
مصطفی کو بود دل جان را ز قدر
منبری بنهاد حسان را ز قدر
بر سر منبر فرستادش پگاه
تا ادا میکرد شعر آنجایگاه
گه ثنا گفتیش گه آراستی
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۷ - فی الحكایة و التمثیل
بود درعهد عمر مردی قوی
چون ادا کردی نماز معنوی
خلق را در پیش خود بنشاندی
شعر درمحراب خوش میخواندی
خواندن اشعار او بعد از نماز
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۸ - فی الحكایة و التمثیل
اصمعی میرفت در راهی سوار
دید کناسی شده مشغول کار
نفس را میگفت ای نفس نفیس
کردمت آزاد از کار خسیس
هم ترا دایم گرامی داشتم
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۹ - فی الحكایة و التمثیل
گفت سقراط حکیم آن مرد پاک
در رهی میشد پیاده دردناک
سائلی گفتش ملوک روزگار
جمله میجویندت و تو بر کنار
معتقد داری بسی اسبی بخواه
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۰ - فی الحكایة و التمثیل
خسروی در کوه شد بهر شکار
بود بقراط آن زمان در کنج غار
همچو حیوانی گیه میخورد خوش
هر سوئی بیخود نگه میکرد خوش
از حشم یک تن بدید اورا ز راه
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۱ - فی الحكایة و التمثیل
سائلی در مجمعی بر پای خاست
گفت در بصره حسن مهتر چراست
گفت از آن کامروز در صدق و مجاز
هست خلقی را بعلم او نیاز
واو بیک جو نیست حاجتمند کس
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۲ - آغاز كتاب
گوش شو از پای تا سر بی حجاب
تا نهم با تو اساس این کتاب
بوی او گر هیچ بتوانی شنود
گوی از کونین بتوانی ربود
گر کسی را هست در ظاهر گمان
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۳ - الحكایة و التمثیل
کرد حیدر را حذیفه این سؤال
گفت ای شیر حق و فحل رجال
هیچ وحیی هست حق را در جهان
در درون بیرون قرآن این زمان
گفت وحیی نیست جز قرآن و لیک
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۴ - الحكایة و التمثیل
پیش ذوالقرنین شد مردی دژم
سیم خواست از شاه عالم یک درم
شاه کان بشنود گفت ای بی خبر
از چو من شاهی که خواهد این قدر
گفت پس شهری ده و گنجی مرا
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی
سالک آمد تا جناب جبرئیل
همچو موری مرده پیش ژنده پیل
گفت ای سلطان اسرار علوم
نقش غیب الغیب را جان تو موم
ای برادر خواندهٔ خیل رسل
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
ظالمان کردند مردی را اسیر
ریختند آبی برو چون زمهریر
میزدندش چوب و او میگفت زار
دست من گیر ای خدای کامگار
شیخ مهنه میگذشت آنجایگاه
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
مار افسایی یکی حربه بدست
کرده بد بر مار سوراخی نشست
هر زمان میساخت معجونی دگر
هر نفس میخواند افسونی دگر
ناگهی عیسی برانجا درگذشت
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
آن یکی درخواند مجنون را ز راه
گفت اگر خواهی تو لیلی را بخواه
گفت هرگز مینباید زن مرا
بس بود این زاری و شیون مرا
گفت او را چون نمیخواهی برت
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
چون ز لیلی گشت مجنون بی قرار
روز و شب در شهر میگردید خوار
گفت لیلی را کسی کان خیره مرد
جمله گرد شهر میگردد بدرد
گفت اگر در عشق باشد استوار
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
پیره زالی برد پیش بوسعید
کودکی را تا بود او را مرید
آن جوان در کار مرد آمد ولیک
زرد گشت و ناتوان از ضعف نیک
برگ بی برگی و بی خویشی نداشت
[...]