عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
گر بمیرد این چراغت ناگهی
ره بسر نابرده افتی در چهی
عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل
زانکه دنیا گر همه بر هم نهی
باز مانی عاقبت دستی تهی
عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۱۳ - الحكایة و التمثیل
تا زمال و لشکر و ملک و شهی
خلق میبینند دست من تهی
عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
رفت سنجر پیش زاهر ناگهی
گفت از وعظیم ده زاد رهی
عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
نیست کس را از حقیقت آگهی
جمله میمیرند بادستی تهی
عطار » مصیبت نامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل
یک کلیچه یافت آن سگ در رهی
ماه دید از سوی دیگر ناگهی
عطار » مصیبت نامه » بخش هفدهم » بخش ۱ - المقالة السابعة عشره
مدتی رفتم بر امید بهی
برنیامد کارم از آبی تهی
عطار » مصیبت نامه » بخش هفدهم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
بود درویشی یکی خانه تهی
دزد در شد یافت درویش آگهی
عطار » مصیبت نامه » بخش هفدهم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
دزد گفتش با چنین خانه تهی
خنده چون میآیدت بس ابلهی
عطار » مصیبت نامه » بخش هجدهم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
میشد ابراهیم ادهم در رهی
پیش اوآمد سواری ناگهی
عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
پشهٔ را قوت پیلی میدهی
مور را با جبرئیلی مینهی
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقالة الحادیة و العشرون
سالک آمد پیش پیر منتهی
داد از احوال خویشش آگهی
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقالة الثانیة و العشرون
نیست خاری از تو بی سرو سهی
نیست ناری ظاهر از تو بی بهی
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
نازنین شوریده میشد ناگهی
بود هم سرما و هم گل در رهی
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و چهارم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
گاو میدوشید روئی چون بهی
گفت ای زن شربتی شیرم دهی
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۱ - المقالة الثامنة و العشرون
دور شو از ما چه میخواهی رهی
ورنه همچون ما در افتی درچهی
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و سوم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
گفت اگر تاج خودم بر سر نهی
جایگه سازی مرا تخت شهی
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و چهارم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
سوی او ده بار رفتی وانگهی
سوی ما گفتی ندانستی رهی
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
گفت چون من مینشایم زابلهی
تا کنم با یک سگ او همرهی