×
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۴ - رقعهٔ دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهٔ اوّل نیافت
عقل دیگر بخشش یزدان بوَد
چشمهٔ آن در میان جان بوَد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۶ - تزییف سخن هامان علیه اللعنة
این فروعست و اصولش آن بود
که ترفع شرکت یزدان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۲ - در بیان آنک شهزاده آدمی بچه است خلیفهٔ خداست پدرش آدم صفی خلیفهٔ حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمیبچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده
پس وصال این فراق آن بود
صحت این تن سقام جان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱ - سر آغاز
هر کسی کو حاسد کیهان بود
آن حسد خود مرگ جاویدان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک
کین تانی پرتو رحمان بود
وان شتاب از هزهٔ شیطان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰ - گواهی فعل و قول بیرونی بر ضمیر و نور اندرونی
فعل و قول آن بول رنجوران بود
که طبیب جسم را برهان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۳ - بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا همچون پرهای طاوس عدو جانست
میگریزم تا رگم جنبان بود
کی فرار از خویشتن آسان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید
گویی آن دل زین جهان پنهان بود
زانک ظلمت با ضیا ضدان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۶ - صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش، رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدنِ شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست، شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر؟ روبه گفت اگر او را دل و جگر بودی آنچنان سیاستی دیده بود آن روز و به هزار حیله جان برده؛ کی برِ تو باز آمدی؟ لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر
جو که آبش هست جو خود آن بود
آدمی آنست کاو را جان بوَد
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۷ - حکایت آن راهب که روز با چراغ میگشت در میان بازار از سَرِ حالتی کی او را بود
آنک کف را دید سر گویان بود
وانک دریا دید او حیران بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۵ - و همچنین قد جف القلم یعنی جف القلم و کتب لا یستوی الطاعة والمعصیة لا یستوی الامانة و السرقة جف القلم ان لا یستوی الشکر و الکفران جف القلم ان الله لا یضیع اجر المحسنین
معنی جف القلم کی آن بود
که جفاها با وفا یکسان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون
رب بر مربوب کی لرزان بود
کی انا دان بند جسم و جان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۸ - استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را به وقت صبوح و تفسیر این حدیث کی ان لله تعالی شرابا اعده لاولیائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طابوا الی آخر الحدیث. می در خم اسرار بدان میجوشد؛ تا هر که مجردست از آن مینوشد قال الله تعالی ان الابرار یشربون این می که تو میخوری حرامست ما می نخوریم جز حلالی «جهد کن تا ز نیست هست شوی وز شراب خدای مست شوی»
فهم تو چون بادهٔ شیطان بود
کی ترا وهم می رحمان بود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۱ - حکایت اشتر و گاو و قج که در راه بند گیاه یافتند هر یکی میگفت من خورم
یا در آن لوتی که آن سوزان بود
یا بر آن پل کز خلل ویران بود
۱
۲