نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
ماه بزم افروزم امشب بی نقاب است آنچنان
یاعیان در ظلمت شب آفتاب است آنچنان
لطفها پنهان بقهرش شهد ها در زیر زهر
در گمان خلقی که با من در عتاب است آنچنان
در بهای یک نگه دل برد و جان خواهد زمن
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶
گر نمیخواهی غمینم ساختن،شادم مکن
ور نمیخواهی خرابم کردن، آبادم مکن
چند، گه نومید باید بود، گه امیدوار
یا فراموشم مکن ای دوست یا یادم مکن
زحمت از خاک درت بردن بمردن خوشتر است
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸
خِیرِ مَقدَم عشق آمد باز و غم رفت از میان
مقدم او هم مبارک باد بر دل هم به جان
بود جان بیتالحزن وز مَقدَمَش دارُالسُّرور
بود دل دارُالفُتَن وز موردش دارُالاَمان
در رهش از بیخودی ما را بساط اندر بساط
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳
هم ز کارم منع کردی هم بکارم داشتی
اختیارم دادی و بی اختیارم داشتی
میشود عمری که دارم انتظار وعده ای
یاد آن کز وعده ها در انتظارم داشتی
آمد و جان در رهش افشانده بودم دید و گفت
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴
تا به کی افزایش تن کاهش جان تا به کی
خانه ویران از پی تعمیر زندان تا به کی
وادی خونخوار عشق است این نه بازار هوس
ترک سر باید در این ره فکر سامان تا به کی
دل بر دلبر بیفکن جان بر جانان فرست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶
در بلورین خانه عکس طلعت داراستی
یا که آن نور حق استی آن دل داناستی
روی شاه است اینکه عکس افکنده بر کاخ بلور
یا سپهر است این و آن مهر جهان آراستی
سد هزاران عکس بینی چون نظر پوشی ز اصل
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶
مرهم دلهای ریش از مشک ناب آوردهای
یا که بر رخسار خویش از خط نقاب آوردهای
زلف مشکافشان بر آن عارض پریشان کردهای
یا عیان در ظلمت شب آفتاب آوردهای
جز نیاز و جز تظلم از کسی نادیدهای
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲
چیست آن روشندلی کز تیره سنگش گوهر است
عاشقی روشن ضمیر و دلبری سیمین بر است
گه دلش از سنگ و گه ز آهن ولی سنگین دلش
از دل عشاق و طبع دلبران نازکتر است
ساده لوح و پاکدل چون عاشقان آمد ولی
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴
باد نوروزی مگر از کوی جانان میرسد
کز شمیمش بر تن افسردگان جان میرسد
باز فراش صبا در مقدم سلطان گل
از پی آرایش بستان شتابان میرسد
سبزه تا آرد خبر از گل به بلبل در چمن
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵
بزم غیب از شمع ذاتش چون منور داشتند
پرده داران صفاتش پرده بر در داشتند
خواست بر نامحرمان پیدا شود حسن ازل
محرمانش صد ره از اول نهان تر داشتند
شاهدان غیب را دادند اطوار ظهور
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰
سوی تهران خویش را از اصفهان آوردهام
یا که از گلخن مکان در گلستان آوردهام
یا که از دارالحوادث بار رحلت بستهام
رخت هستی جانب دارالامان آوردهام
یا که گویی از بلای زاهدان جان بردهام
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳
آسمانی دیگر است این بر فراز آسمان
یا بهشت جاودان است آشکارا در جهان
خاک او جنت نشان است آب او کوثر صفت
باد او چون طره ی حورا و شان عنبر فشان
ساکنان عرش با سکان فرشش همنشین
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵
خیر مقدم ای همایون موکب شاه جهان
حبذا ای همرکابت فتح و نصرت همعنان
فتح اندر فتح از جیشت رکاب اندر رکاب
نصر اندر نصر از خیلت عنان اندر عنان
پشت اندر پشت در حفظت سپر اندر سپر
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶
یارب این قصریست از جنت به گلزار آمده
یا نه گلزار است خود جنت پدیدار آمده
نیلگون دریاچهاش بین گر ندیدی تاکنون
آسمانی گاه ثابت گاه سیار آمده
نیست این عکس فلک پیدا در آبش کآسمان
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴
ای که گفتی وادی عشقش به سر پیمودهام
هرکه از پا سر شناسد زین رهش رفتار نیست
گر به پاداش وفا رسمست خوبان را جفا
بیوفا یار مرا با من جفا بسیار نیست
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱
چارهٔ بیداد خوبان یک تغافل بیش نیست
کار از بیطاقتی در عشق مشکل کردهاند
منع رندان زاهدا از عیب بدنامی مکن
زان که با سد خون دل این نام حاصل کردهاند
تا چه نیرنگ است در چشم فسونساز بتان
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » گوشه ای از بهر آسایش بجز میخانه نیست
گوشه ای از بهر آسایش بجز میخانه نیست
چاره ی رنج دو عالم غیر یک پیمانه نیست
آنکه می بیند به بند عشق و پندم میدهد
گرچه من دیوانهام، پیداست کو فرزانه نیست
آشنا دیدش نشاط از بسکه با بیگانگان
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱
با هزار امید درد دل چو گفتم با طبیب
گفت جز مردن نباشد چاره ی بیمار ما
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۳
خواست ناصح تا دهد تسکین من از اضطراب
نام او برد و بسی بر اضطراب من فزود
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۶
او ز وصل شمع سوزد من ز هجر روی یار
باشد اندر سوختن فرقی که با پروانهام