گنجور

 
نشاط اصفهانی

گر نمیخواهی غمینم ساختن،شادم مکن

ور نمیخواهی خرابم کردن، آبادم مکن

چند، گه نومید باید بود، گه امیدوار

یا فراموشم مکن ای دوست یا یادم مکن

زحمت از خاک درت بردن بمردن خوشتر است

سهل باشد یک دو روز ای خواجه آزادم مکن

نیست دل آگه، اگر دارد زبانم شکوه ای

بشنوی گر ناله ام، گوشی بفریادم مکن

نکته آموز ملایک بین، سبق خوانان عشق

من همین قابل نبودم، عیب استادم مکن

مدح آن رخسار گو کز جلوه ای دل میبرد

عیب من ناصح که دل از یک نگه دادم مکن

من نمیدانم غم است این کز تو دارم یا نشاط

تا غمینم میتوانی داشتن شادم مکن