سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب
با یکی افتادهام کاو بُگسلد زنجیر را
چون کمان در بازو آرد سروقدِ سیمتن
[...]

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
دیدمش در دل نهفتم آه بیتأثیر را
در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را
پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در
بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را
خوشدل از غیرم که در بزم وصال او نیافت
[...]

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵
ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را
برنتابد از خرابی خانهام تعمیر را
گر چنین شاداب از خون شهیدان میشود
آب پیکان سبز خواهد کرد چو تیر را
کی دگر از خانه چشمم قدم بیرون نهی
[...]

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
برق عشق آمد که سوزد خرمن تدبیر را
با گریبان کار افتد دست دامنگیر را
نام من در دفتر اهل شهادت داخل است
کرده ام روشن سواد جوهر شمشیر را
پاسبان مستی ما نیست غیر از تیغ عشق
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴
سهل مشمر همت پیران با تدبیر را
کز کمال بال و پر پرواز باشد تیر را
دشمن خونخوار را کوته به احسان ساز، دست
هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را
حسن را خط غبارش بی نیاز از زلف کرد
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵
سر به گردون می دهم این آه پر تأثیر را
می زنم آتش به سقف این خانه دلگیر را
حالت فرهاد و کارش روشن است از جوی شیر
می توان در زخم دیدن جوهر شمشیر را
با شراب کهنه زاهد ترشرویی می کند
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶
وصف زلف یار عاجز می کند تقریر را
دوری این راه، کوته می کند شبگیر را
چشم حیران راست دایم حسن در مد نظر
عکس پا بر جا بود آیینه تصویر را
مور چون در خرمن افتد دست و پا گم می کند
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷
مهر خاموشی کند کوته زبان تقریر را
این سپر دندانه می سازد دم شمشیر را
قامت خم، نفس را هموار نتوانست کرد
از کجی، زور کمان بیرون نیارد تیر را
شد زبان شکر از سودای او رگ در تنم
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸
خوب دارد زاهد شیاد، داروگیر را
دام دردانه است پنهان سبحه تزویر را
در نشاط و خرمی، غافل نمی جوید سبب
زعفران حاجت نباشد خنده تصویر را
نفس قابل را دم گرمی به اصلاح آورد
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲
چرخ میداند عیار آه پرتأثیر را
میتوان در زخم دیدن جوهر شمشیر را

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴
رخصت طوفان دهم گر اشک عالمگیر را
گم کند چون موج دریا رشته تدبیر را
دل که بی آه است خواهم از نظر افکندنش
بر میان بهر چه بندم ترکش بی تیر را

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱
پاس کار خود نباشد صاحب تدبیر را
دست بر قید صدا مشعل بود زنجیررا
نفع زین بازار نتوان برد بیجنس فریب
ایکه سود اندیشهای سرمایهکن تزویر را
نیست آسان راه بر قصر اجابت یافتن
[...]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲
تا بهکی در پرده دارم آه بیتأثیر را
از وداع آرزو پر میدهم این تیر را
کلبهٔ مجنون چوصحرا ازعمارت فارغاست
بام و در حاجت نباشد خانهٔ زنجیر را
رنگ زردما عیار قدرتعشق است وبس
[...]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴
گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را
هر بن مو چشم امیدی شود نخجیر را
یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت
حرف زلفتکرد سنبل رشتهٔ تقریر را
برنمیدارد عمارت خاک صحرای جنون
[...]

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را
جذبهٔ سرشار ما از هم کند زنجیر را
بسکه شورش در دماغ طفل ما جا کرده است
باز در پستان مادر می کند خون شیر را
گاه در عین جلا بر شعله می پیچد چو دود
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
زلف جادو بگسلاند حلقهٔ زنجیر را
عاقلان دیوانهام کو چارهٔ تدبیر را
تا که پیران عشق میورزند با این نوجوان
من نمیگویم دگر عیب جوان و پیر را
از کمان چرخ تیری کآید از شصت قضا
[...]

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۴ - و برای او فی النصیحه
چون نمیترسی ز خود بین نی ز کس تقصیر را
چاره خود کن رها کن دامن تقدیر را

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را
میکند شیرازه دامان گل زنجیر را!
کرده استاد ازل شرح گلستان رخش
از غبار خط ریحان شیوه تحریر را!
من شهید تیغ ابرویم برای قتل من
[...]
