گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زلف جادو بگسلاند حلقهٔ زنجیر را

عاقلان دیوانه‌ام کو چارهٔ تدبیر را

تا که پیران عشق می‌ورزند با این نوجوان

من نمی‌گویم دگر عیب جوان و پیر را

از کمان چرخ تیری کآید از شصت قضا

زابروی و مژگان تو دارد کمان و تیر را

افکند خود را سراسیمه ز چین در دشت فارس

گر به چین طره‌ات چشم اوفتد نخجیر را

رسم این باشد که شیر آهو کند دایم شکار

آهوان تو کند نخجیر غمزه شیر را

تیغ بر دست تو و می‌آید از ره مدعی

جهد کن بر کشتنم کآفت بود تأخیر را

سوختن در آتش دوزخ اگر تقدیر ماست

من گریزم در تو چون تو قادری تقدیر را

از پی تقصیر آشفته به کوی خود مپیچ

حاجی اندر کعبه لابد می‌کند تقصیر را

رشته مهر علی حبل‌المتین دین بود

زاهدا بردار از ره دانهٔ تزویر را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

من که با مویی به قوّت برنیایم ای عجب

با یکی افتاده‌ام کو بُگسلد زنجیر را

چون کمان در بازو آرد سروقدِ سیم‌تن

[...]

نظیری نیشابوری

دیدمش در دل نهفتم آه بی‌تأثیر را

در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را

پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در

بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را

خوشدل از غیرم که در بزم وصال او نیافت

[...]

کلیم

ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را

برنتابد از خرابی خانه‌ام تعمیر را

گر چنین شاداب از خون شهیدان می‌شود

آب پیکان سبز خواهد کرد چوبِ تیر را

کی دگر از خانهٔ چشمم قدم بیرون نهی

[...]

صائب تبریزی

سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را

کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را

دشمنِ خونخوار را کوته به احسان ساز، دست

هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را

حسن را خطِ غبارش بی‌نیاز از زلف کرد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

برق عشق آمد که سوزد خرمن تدبیر را

با گریبان کار افتد دست دامنگیر را

نام من در دفتر اهل شهادت داخل است

کرده ام روشن سواد جوهر شمشیر را

پاسبان مستی ما نیست غیر از تیغ عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه