گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند

هیچ کس دیدی که بر مه چنبر از عنبر کند

گه ز مشک سوده نقش آرد همی بر آفتاب

گه عبیر بیخته بر لالهٔ احمر کند

گرد زنگارش پدید آمد ز روی برگ گل

[...]

سنایی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۵ - در مدح دولت و اقبال دولتشاه بن بهرام شاه

 

لاغری کامید اهل شرک را لاغر کند

بهر او از شهپر خود نسر طایر پر کند

رهبر احداث شد زان کارها برهم زند

همره تقدیر شد زان حالها دیگر کند

هر کرا تیغی بود برکف حنا برکف کند

[...]

سید حسن غزنوی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

هر زمان خورشید او از مشرقی سر بر کند

ماه مهر افزاش هر دم جلوه دیگر کند

از برای آنکه تا نشناسد او را هر کسی

قامت زیباش هردم کسوتی دیگر کند

صورت او هر زمانی معنی دیگر دهد

[...]

شمس مغربی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

باز نرگس را گلستان صاحب افسر کند

شاخ گل منبر نهد بلبل خطابت سر کند

غنچه گردد سبز مغفر سبزه زنگاری قبا

روز عرض آمد که هرکس برد خود دربر کند

از گل مستان بروید تاک می شوریده وار

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۷

 

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند

سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند

آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟

تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند

اشتیاق صفحه رخسار شبنم زیب او

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۸

 

عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند

آه را ریحان، سرشک تلخ را گوهر کند

خار در پیراهنش می ریزد از زخم زبان

عشق هر کس را که می خواهد زبان آور کند

شد دل افشاری فزون از حلقه گشتن زلف را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۹

 

رخنه سیل اشک من در سد اسکندر کند

خون گرمم ریشه در فولاد چون جوهر کند

مهر خاموشی چه سازد با دل بیتاب من؟

سنگ خارا را شرار شوخ من مجمر کند

از حدیث تلخ ناصح شد گرانتر خواب من

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۰

 

چون به یاد آشیان مرغم صفیری سر کند

دانه را سازد سپند و دام را مجمر کند

ناله من این چنین پست از فضای عالم است

شعله ام ضبط نفس از تنگی مجمر کند

هر رگم چون برق می تابد ز زیر ابر جسم

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳

 

با لب خشک آنکه در عشق تو دامن تر کند

می رسد گر ناز بر سلطان بحر و بر کند

می تواند غوطه زد در آبروی اعتبار

خویش را گردآوری آنکس که چون گوهر کند

جویای تبریزی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

هر زمان دامن به خون بی‌گناهی تر کند

چون رسد نوبت به من اندیشه از محشر کند

سال‌ها کردیم بر کوی تو در سر خاک‌ها

تا که در کوی تو دیگر خاک ما بر سر کند

قوت یک آه دارد دل نمی‌داند کز آن

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

جز دولعلت کز شبه گون خط همی زیور کند

کس ندیدم کز شبه پیرایه بر گوهر کند

خود خلاف روزگار ارنیستی چهر از چه آن

اختر آرد ز آسمان این آسمان ز اختر کند

ا زپس رخ دود خطم رخت در آذر فکند

[...]

یغمای جندقی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - نوبهار آمد

 

نوبهار آمد که باغ و راغ را زیور کند

زیوری از نو نماید زینتی دیگر کند

طرف گلشن را، ز شکل ارغوان و رنگ گل

همچو سطح آسمان پر ماه و پر اختر کند

بس که رنگین حله ها آرد برون صباغ صنع

[...]

افسر کرمانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیر مومنان

 

صبح چون خورشید خاور سرز مشرق بر کند

ساقی خورشید منظر باده در ساغر کند

آفتاب می کند از مشرق ساغر طلوع

جلوه گاه بزمرا چون عرصه خاور کند

ساقی سیمین بدن از در درآید سرگردان

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - غدیر خم

 

گر نظر در آینه یکره بر آن منظر کند

آفرین‌ها باید آن فرزند بر مادرکند

گر دگربار این‌ چنین بیرون شود آن دلربای

خود یقین می‌دان که اوضاع جهان دیگرکند

کس به رخسار مه از مشک سیه چنبر نکرد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode