گنجور

 
یغمای جندقی

جز دولعلت کز شبه گون خط همی زیور کند

کس ندیدم کز شبه پیرایه بر گوهر کند

خود خلاف روزگار ارنیستی چهر از چه آن

اختر آرد ز آسمان این آسمان ز اختر کند

ا زپس رخ دود خطم رخت در آذر فکند

آنچه با آذر نکرد اینک یه خاکستر کند

غیر آن هندوی خط کاین آذر از نو بر فروخت

خود زخاکستر ندیدم تا کسی آذر کند

بگذرم از چنبره زلفش چو باد از لاغری

با وجود آنکه زلفش باد در چنبر کند

جز تنم کت چهر رنگین زان لب نوشین بکاست

خود یکی بستان ندیدم تا نی از شکر کند

تاب باده لعلش نرم آورد سنگین دل بمهر

تابش خور سنگ نشگفت ار همی گوهر کند

روی چو افروزد به رامش چهر چو آراید به خوی

کوثر از جنت بر آرد جنت از کوثر کند

غفلت سردار اگر یک چامه بی ... راند

خامه در کش تا کی از ... گان دفتر کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode