کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
داغ عشقت بر رخ جانها نشان دولت است
هر که محروم است ازین دولت سزای محنت است
گر بلا افزون فرستی من بدین نعمت هنوز
شکر می گویم که در شکرت مزید نعمت است
از بزرگی گر سگ خود خوانیم که گه رواست
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۱۸
گر مرا پیش سگانش نیست عزت، دور نیست
حرمت هرکس عزیز من بقدر عزت است
گر پریشان شد دل از زلفش نسیمی! دور نیست
زان که در هریک پریشانیش صد جمعیت است

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - نیز در وصف خیمه گوید
این همایون خیمه یارب روضهای از جنت است
یا نموداری مگر از کار گاه قدرت است
همچو طاوس فلک در جلوه حسن است از آن
سایه گستر بر زمین همچون همای دولت است
بر زمین هر سو بصد میخ و طنابش بسته اند
[...]

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰
گفت احمد حیدر است از من چو هارون از کلیم
این بیان شرک امر و کمال عزت است
ای که می گویی علی را در نبوت نیست دخل
مشرک امر نبوت نیست حفظ ملت است
شهرتی دارد که چون می رفت از دنیا رسول
[...]

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۱
بر امید راحت دنیا مکش بسیار رنج
زانکه این مقصد برون از کارگاه خلقت است
بر نبی شد عرض هر معنی که صورت بسته
معنی راحت همانا معنی بی صورت است
این مقرر شد که هرگز نیست راحت در جهان
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۲
من به دوزخ می روم، زاهد اگر در جنت است
دوزخ ارباب معنی صحبت بی نسبت است
عارفان را در لباس فقر بودن آفت است
هم لباس خلق گشتن پرده دار شهرت است
دست شستن نیست چندان کاری از موج سراب
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۴
حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است
رتبه بینایی هر کس به قدر حیرت است
خودنمایی غافلان را در بلا می افکند
پای خواب آلود تا ساکن بود بی آفت است
موج در یکتایی دریا نیندازد خلل
[...]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹
بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است
پیش عزلت دوستان تقصیر خدمت، خدمت است

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
عالمی چون شهر کوران از غبار کثرت است
حلقه چشمی که می بینم، کمند وحدت است
سر بهر کوته نظر نارد فرو ایوان فقر
چشم از آن رو اهل دنیا را به سوی دولت است
چون کنی ترک تمنا، ملک آسایش ز تست
[...]

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۱ - تاریخ ساختمان طاقی
چون بحکم شاه دین پرور «سلیمان » زمان
آنکه از عدلش جهان امروز رشک جنت است
چشم عقل دور بینش، پاسبان ملک دین
فکرت رای متینش، برج حصن دولت است
هر نظر گرداندن از حزمش، بگرد مملکت
[...]
