رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۲
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان محمود غزنوی
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین
لاله دارد توده توده ریخته بر پرنیان
مشک دارد حلقه حلقه بافته بر ارغوان
تخت بزّازست یا رب یا فروزان لاله زار
طبل عطارست یا رب یا شکفته بوستان
گر نتابد زلف مشکین اندرو خود گم شود
[...]

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۶
پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان
در جهان هرگز که دید از چیز ناپیدا نشان
مردمان پیدا دهان دارند و ناپیدا سخن
تو چرا پیدا سخن داری و ناپیدا دهان

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۵۰
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۶ - از چکامه ای
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود بن ناصر الدین
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - در ذکر مسافرت از سیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی
چون بسیج راه کردم سوی بست از سیستان
شب همی تحویل کرد از باختر بر آسمان
روز چون قارون همی نادید گشت اندر زمین
شب چو اسکندر همی لشکر کشید اندر زمان
جامه عباسیان بر روی روز افکند شب
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴ - در توصیف شکار سلطان گوید
اندر این هفته شکاری کرد کز اخبار آن
قصر بر قیصر قفس شد، خانه بر خان آشیان
چون زمین ساکن شد اندر کشوری رامش فزود
چون فلک برگشت گرد کشوری رامش کنان
گه ترنجی در بنان و گه کمانی بر کتف
[...]

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۰
مهرگان نو درآمد، بس مبارک مهرگان
فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان
ملحم دینارگون پوشید باغ مشکبوی
زآن سپس کش فرش و کسوت بود برد و پرنیان
برگ چون دینار زراندود شد بر شاخسار
[...]

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۱
در سپهر دولت آمد کامجوی و کامران
از شکار خسروی آن آفتاب خسروان
آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت
نور جان میر جغری ، شمع شاه الب ارسلان
مفخر سلجوقیان ، شمشیر میرالمؤمنین
[...]

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۴
آسمان گون قرطه پوشید،آن چو ماه آسمان
مهر چهر آمد بنزد بنده روز مهرگان
خواب چشم نر گسینش در سحر سحر آزمای
تاب زلف عنبرینش بر سمن سنبل فشان
زلف و چشم او همی آشفته کردی جان و دل
[...]

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۵
ای مر ابدان بزرگی را بپیروزی روان
وی مر الفاظ سخاوت را ببخشیدن ضمان
بر تن دولت بقای جاه تو بهتر ز سر
در سر همت هوای جود تو برتر ز جان
بردبار امرت آمد گیتی نا بردبار
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - در مدح ابوالمعمر
آنچه هست اندر دل من نیست کسرا در دل آن
از جفا و جور این نامهربان سنگین دلان
هرکه من با او بسازم گردد او ناسازگار
آنکه من زو مهر جویم گردد او نامهربان
آنکسی کز من بود نازش مرا خواهد نیاز
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - فی المدیحه
آن کجا کاوس کرد او نیت جادوستان
وان کجا محمود کرد او نیت هندوستان
از پی پیروزی دین و ز بهر جد خویش
کرد ویران کافران را خان شه کشورستان
خون کافر ریخت چندان کش نیارد کس شمار
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - در مدح ابومنصور جستان
دل ببرد از من پری روئی گرامی تر ز جان
آنکه بر دیدار او بسته است جان انس و جان
چون بگل آب آرزوی او برآمیزد بدل
چون بچوب آتش هوای او درآویزد بجان
آن چو گلنار بهاری روی او دارد مرا
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح ابوالحسن علی لشگری
غالیه دارد کشیده بر شکفته ارغوان
ارغوان دارد شکفته بر منقش پرنیان
ارغوان هر روزه تازه تر بزیر غالیه
غالیه هر روز خوشبوتر بگرد ارغوان
از جفاجوئی که هست آندلبر ناسازگار
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
مهر جانان چون روان اندر تن من شد روان
از تنم بیرون نیامد مهر او جز با روان
گر بکشمر بود قبله چند گه سرو سهی
شاید ار من دل نهم جاوید بر سرو روان
کاروان بر کاروان آید ز مهرش بر دلم
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح شاه ابومنصور مملان
هرکه را دلبند باشد مهرجوی و مهربان
روز او دائم بود نورزو و عید مهرگان
مهربان دلبر بود خوش گر نباشد ماهروی
چون بود دلبر که باشد ماهروی و مهربان
دل بدلبر دادم و دلبر بسی بهتر ز دل
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
تا بباغ اندر ز برگ گل تهی شد گلستان
من ز روی دوست هر ساعت کنم پر گلبن آن
من همی خوانم زبر وصف جمال و قد دوست
گر نخواهد فاخته نعت گل اندر گلستان
گر نباشد سنبل اندر باغ و بستان باک نیست
[...]
