پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان
در جهان هرگز که دید از چیز ناپیدا نشان
مردمان پیدا دهان دارند و ناپیدا سخن
تو چرا پیدا سخن داری و ناپیدا دهان
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان
در جهان هرگز که دید از چیز ناپیدا نشان
مردمان پیدا دهان دارند و ناپیدا سخن
تو چرا پیدا سخن داری و ناپیدا دهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از ناپیدا بودن اطلاعات و نشانهها سخن میگوید. او میگوید که در دنیا چیزی که ناپیداست، نشانهای ندارد و تنها انسانها هستند که میتوانند به بیان و بیانگری پرداخته و از چیزهای پیدا صحبت کنند. ولی سوال او این است که چرا تو فقط از چیزهای پیدا صحبت میکنی در حالی که نشانهای از ناپیدا در دهانت نیست؟
هوش مصنوعی: پاسخی بده تا از نشانههای چیزهای ناپیدا مطلع شوم، چرا که در این دنیا هیچ کس نشانهای از چیزهای ناپیدا ندیده است.
هوش مصنوعی: آدمها در ظاهر به راحتی صحبت میکنند، اما در باطن رازهایی دارند که ناپیداست. اما تو چرا صحبتهای آشکار و واضحی داری، در حالی که در باطن خودت چیزی پنهان نیست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.