مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸
دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین میدهیم
کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا میکشد
خویش فربه مینماییم از پی قربان عید
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳
عین دریاییم و ما را موج دریا میکشد
وین دل دریا دل ما سوی مأوا میکشد
مشکل ما چون که حلوای لبش حل میکند
دور نبود خاطر ما گر به حلوا میکشد
دست ما و دامن او آب چشم و خاک راه
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶
غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
آبرو میبخشد و ما را به مأوا میکشد
عشق هرجایی است ما هم در پی او میرویم
او به هرجا میرود ما را به هرجا میکشد
در ازل بالانشین بودیم گویا تا ابد
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۸
جان فدای آنکه ما را بیمحابا میکشد
کشته را جان میدهد پنهان و پیدا میکشد
تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود
سوی دیگر میکشد آن شوخ و ما را میکشد
آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰
هرشبی زلفش مرا در بند سودا میکشد
لیک آن بدعهد را خاطر دگر جا میکشد
ما ز گریه غرق آب دیده گشتیم و هنوز
همچو سرو آن شوخ هردم دامن از ما میکشد
دردمندان را ز رنج دل کشیدن چاره نیست
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۳
زنده میسازد لب او خلق و ما را میکشد
وای بر جان کسی کورا مسیحا میکشد
کاش یوسف در میان ناید که آن دست و ترنج
دیگران را میبرد دست و زلیخا میکشد
یک نفس از صید دلها چشم او آسوده نیست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰
صاحب همت که دست از کار دنیا میکشد
کی دگر زان دست خار یأس از پا میکشد
از ستم بر ناتوانان بالد آن سرکش به خویش
شعله چون مشت خسی را سوخت بالا میکشد
آینه از باطن صافست محنتکش ز زنگ
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳
عشق در هرجا نقاب از روی زیبا میکشد
سرمهٔ یعقوب در چشم زلیخا میکشد
خواب مستی هر دمش تکلیف بالین میکند
خوش بهاری بر رخ مرغان دیبا میکشد
هرکسی را از مقامی پایه میگردد بلند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۱
نقطه خال لبت خط بر سویدا میکشد
در گوشت حلقه در گوش ثریا میکشد
حسن را در عشق میجوید دل بینای ما
بوی یوسف از گریبان زلیخا میکشد
داغ سودا میزند چشمک به برگ لالهام
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۲
منعم از دلبستگی آزار دنیا میکشد
تا گهر دارد صدف تلخی ز دریا میکشد
در قیامت سر به پیش افکنده میخیزد ز خاک
هرکه اینجا گردن از بهر تماشا میکشد
جلوه معشوق خوشتر مینماید از کنار
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۵
منت احسان گدا از اهل دنیا می کشد
ساغر از لب تشنگی خود را به مینا می کشد
آب صاف تیره را مرکز به دریا می کشد
گفتگوی کفر و دین آخر به یکجا می کشد