غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
آبرو میبخشد و ما را به مأوا میکشد
عشق هرجایی است ما هم در پی او میرویم
او به هرجا میرود ما را به هرجا میکشد
در ازل بالانشین بودیم گویا تا ابد
جذبهٔ او میکشد ما را به بالا میکشد
ساغر گیتینما پر می به رندان میدهد
خاطر مستانهٔ رندان ما را میکشد
با سر زلفش در افتادیم و سودایی شدیم
دل به دست زلف او دادیم و دریا میکشد
خاک پایش توتیای دیدهٔ بینای ماست
از برای روشنی در چشم بینا میکشد
در کش خود میکشد ما را به صد تعظیم و ناز
این کشاکش خوش بود چون سید ما میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربهای عمیق از عشق و وابستگی به یک موجود معشوق است. شاعر به توصیف حالتی میپردازد که در آن انسان گرفتار و غرق امواج عشق است. این عشق همواره انسان را به سمت خود میکشد و در عین حال، به او آبرو و هویت میبخشد. با اشاره به جذبه و کشش معشوق، شاعر بیان میکند که عشق در هر کجا وجود دارد و او نیز در پی آن است. از زلف و زیبای معشوق صحبت میکند که دل را به خود جلب میکند و به انسانی که عاشق است، جذابیت میبخشد. در نهایت، این احساس کشش و خضوع در برابر معشوق به زیبایی توصیف شده است، که همچون عبادت و تعظیم به اوست.
هوش مصنوعی: ما در عمق دریا غرق شدهایم و امواج دریا ما را به سمت خود میکشانند، به ما حیات و شخصیت میبخشند و ما را به آرامش و مکانی امن رهسپار میکنند.
هوش مصنوعی: عشق در هر مکان و زمانی وجود دارد و ما نیز در جستجوی آن هستیم. عشق میتواند ما را به هر سمت و سویی که میخواهد بکشاند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در آغاز آفرینش، جایگاه بلندی داشتیم و این احساس کشش و جاذبهی او همچنان ما را به سمت بالا و به سوی او میکشاند.
هوش مصنوعی: جامی که دنیا را به نمایش میگذارد، پر از نوشیدنی است و به عشاق میرسد. این نوشیدنی حالت مستانهای به ما میدهد و ما را به حالت سرخوشی میکشاند.
هوش مصنوعی: ما با زیبایی موهای او درگیر شدیم و دل خود را به او سپردیم و اکنون در اعماق عشق او غرق شدهایم.
هوش مصنوعی: خاک پای او، چون تکهای سنگ جواهر برای چشمان بینای ماست؛ او به خاطر روشنایی چشمان ما، میکوشد.
هوش مصنوعی: ما را با احترام و زیبایی به سمت خود میکشاند و این کشش و تردید خوشایند است، چون مانند سید ما به سوی خود جلب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین میدهیم
کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا میکشد
خویش فربه مینماییم از پی قربان عید
[...]
عین دریاییم و ما را موج دریا میکشد
وین دل دریا دل ما سوی مأوا میکشد
مشکل ما چون که حلوای لبش حل میکند
دور نبود خاطر ما گر به حلوا میکشد
دست ما و دامن او آب چشم و خاک راه
[...]
جان فدای آنکه ما را بیمحابا میکشد
کشته را جان میدهد پنهان و پیدا میکشد
تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود
سوی دیگر میکشد آن شوخ و ما را میکشد
آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی
[...]
هرشبی زلفش مرا در بند سودا میکشد
لیک آن بدعهد را خاطر دگر جا میکشد
ما ز گریه غرق آب دیده گشتیم و هنوز
همچو سرو آن شوخ هردم دامن از ما میکشد
دردمندان را ز رنج دل کشیدن چاره نیست
[...]
زنده میسازد لب او خلق و ما را میکشد
وای بر جان کسی کورا مسیحا میکشد
کاش یوسف در میان ناید که آن دست و ترنج
دیگران را میبرد دست و زلیخا میکشد
یک نفس از صید دلها چشم او آسوده نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.