گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - یک قصیده

 

سربه زانو حلقه حلقه پشت درویشان دوتاست

مانده در فکرند تا سرحلقه ایشان کجاست

جامی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

تا چو عکس چشم آن مه روشنی عین ماست

خط و خال او سواد الوجه فی الدارین ماست

و هو معکم گفت ایدل چشم جان را برگشای

تا نپنداری که آن جان جهان از ما جداست

جمله ذرات انا الحق گوی چون منصور دان

[...]

کوهی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

باز از بویت دل پژمرده در نشوو نماست

معجز عیسا که می گویند بوی آشناست

مردم از این رفتن و باز آمدن بنشین دمی

کان چنین بالا به هر شکلی که می بینم بلاست

گر قدت سروست گلشن جنت بود

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

با من از مشکین غزالان گرنه بوی آشناست

آهویان را با من مجنون صفت انس از کجاست

نیست جای هر کسی در حلقه زنجیر عشق

هر کجا آزاده یی می بینم اینجا مبتلاست

من طبیب عاشقانم نیک میدانم علاج

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در حکمت و موعظه گوید

 

آدمی مجموعه علم و حقیقت پروری است

صورت زیبای او دیباچه صورتگری است

حشمت خیل ملک با قدر آدم هیچ نیست

شوکت شاهنشهی بیش از علو لشکری است

با وجود بحر کشتی تخته اش بر سر زند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - مدح امامزاده واجب التعظیم احمد بن موسی الکاظم علیه السلام

 

آنکه خاک آستانش کعبه صدق و صفاست

سید سادات عالم احمد موسی الرضاست

ز آستانش گرنیی واقف ندانی عرش چیست

هر که این در میشناسد آگه از عرش خداست

از جهان نوری که میخیزد ز بامش ظاهر است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند در نعت حضرت رسالت و ایمه اثنا عشر

 

چشم زین العابدین را گر فراق و گریه کاست

قره العینی که دارد او چراغ دیده هاست

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

طاعتی کان در حقیقت موجب قرب خداست

طوف خاک درگه مظلوم دشت کربلاست

ای خوش آن مردم که بهر قوت نور نظر

در نظر او را مدام آن قبله حاجت رواست

ای خوش آن طالب که در هنگام حاجت خواستن

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

بهترین سیرها سیر بیابان فناست

حالیا جمعیتی کانجاست در عالم کجاست

گشت ویران ملک این عالم درو مردم نماند

منزل پر مردم معمور حالا آن سراست

بر نگردد هر که زین عالم بآن عالم رود

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۵ - وله فی مرثیه امام حسین بن علی علیه التحیة والثناء

 

این زمین پربلا را نام دشت کربلاست

ای دل بی‌درد آه آسمان سوزت کجاست

این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است

ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بکاست

این فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در ستایش شاه غیاث‌الدین و شهزادگان

 

مایهٔ پیرایهٔ او التفات شاه ماست

آن که چرخش چون گدایان بر در مطبخ سراست

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - این ترکیب بند حین وداع و معاودت از مکه معظمه به هندوستان به طرز عرفای موحد در نعت حضرت سید المرسلین مذیل به اسم ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان بن بیرام خان گفته شده

 

این قدر دانم که با نظاره چشمم آشناست

آن که حیران رخ اویم نمی دانم کجاست

پای تا سر محو در نظاره گشتم همچو شمع

درنظر افزود چندانی که از جسمم بکاست

سیل دیدار آمد و خاشاک هستی پاک برد

[...]

نظیری نیشابوری
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

می توان رفتن ز کویش، لیک حسرت در قفاست

خار خار آرزو ما را درین ره خار پاست

زینت آشفتگان باشد پریشانی چو زلف

این تهیدستی برای دست ما رنگ حناست

از پریشانگردی او خاطر من جمع نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۳۱

 

از بهارِ نوجوانی، آن‌چه برجا مانده است

در بساطِ من، همین خوابِ گِرانِ غفلت است!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۲

 

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است

دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۶

 

سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است

در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۵

 

گرچه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست

چون عصای موسوی در خوردن غم اژدهاست

چون رگ ابر بهاران فیض می بارد ازو

ناودان کعبه دل، کوچه دارالبقاست

ترجمان ناز معشوق و نیاز عاشق است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶

 

هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست

آهن پیوسته با آهن ربا، آهن رباست

قدر روشندل فزون از خاکساری می شود

بر گهر گرد یتیمی سایه بال هماست

قهرمان عشق می باشد به عاشق مهربان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷

 

دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست

شبنم روشن گهر در گلستان فرمانرواست

اهل دل را کعبه و بتخانه می دارد عزیز

خال موزون هر کجا بر چهره افتد خوشنماست

می کند بی دست و پایی دشمنان را مهربان

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode