گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش

دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش

دل به دست دلبر عیار دادن مر ترا

گر نبود از عمری اندر عشق او عیار باش

بر امید آنکه روزی بوس یابی از لبش

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

ای دل اندر نیستی چون دم زنی خمّار باش

شو بری از نام و ننگ و از خودی بیزار باش

دین و دنیا جمله اندر باز و خود مفلس نشین

در صف ناراستان خود جمله مفلس‌وار باش

تا کی از ناموس و زرق و زهد و تسبیح و نماز

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در مدح مکین‌الدین

 

ای دل اندر راه عشق عاشقی هشیار باش

عقل را یکسو نه و مر یار خود را یار باش

چند گویی از قلندر وز طریق و رسم او

یا حدیث او فرونه یا قلندروار باش

یا بسان بلبل و قمری همه گفتار شو

[...]

سنایی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۷

 

ملکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش

مست و غافل کی تواند؟ عاقل و هشیار باش

پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست

یا مکن، یا چون حراست می‌کنی بیدار باش

سعدی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۷

 

کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش

دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش

امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی

شایدم آن مه بپرسد دیده گو بیدار باش

لاف عشقت میزند هر بی خبر ای مهربان

[...]

اهلی شیرازی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش

چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش

شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن

صبر می‌گوید که باکی نیست گو دشوار باش

وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش

یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش

مست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن

بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش

آنکه ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵۶

 

هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش

خواب شیرین پشه دارد درکمین بیدار باش

قرب آتش طلعتان تردامنی می آورد

آب پای گل مشو، خارسردیوار باش

نشأه زندانی بود در شیشه های سر به مهر

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

مردم از غیرت، جدا از صحبت اغیار باش

چند روزی هم به رغم غیر، با ما یار باش

بزم مارا همچو شمع از نور عارض برفروز

غیر هم گو امشبی حسرت‌کش دیدار باش

من نمی‌خواهم وصالی را که هجرش در پی است

[...]

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶

 

بلهوس گر نیستی دور از کنار یار باش

گر نه گلچینی برو خار سر دیوار باش

در نظر چون خفتگان آیند بیداران عشق

مستی‌یی گر می‌کنی در بزم ما هشیار باش

هر چه باشی آن چنان کن کز تو آسایش برند

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹

 

دل به‌کام تست چندی خرمی اظهار باش

ساغری داری شکست رنگ را معمار باش

فیضها دارد سخن بر معنی باریک پیچ

گر دل آسوده خواهی عقدهٔ این نار باش

بر چه از وصلش به یکرنگی نیامیزد دلت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۰

 

گر نه‌ای عین تماشا حیرت سرشار باش

سر به سر دلدار یا آیینهٔ دلدار باش

با هجوم عیش شو چون نغمهٔ ذوق وصال

یا سراپا درد دل چون نالهٔ بیمار باش

بال و پر فرسودهٔ دام فلک نتوان شدن

[...]

بیدل دهلوی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

گه انیس دشت و گاهی محرم گلزار باش

وانگه از اسرار هرجا می‌رسی ستار باش

چند روزی چون خم می تا در این میخانه‌ای

مست کن از خویش عالم را و خود هشیار باش

زود رسوا می‌شود گندم‌نمای جوفروش

[...]

قصاب کاشانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

ساقیا مستند چشمانت دمی هشیار باش

خواب می‌آرد فسون غمزه‌ات بیدار باش

عقل بر دین می‌کند ترغیب و عشق او به کفر

کفر عشق اسلام دان و ز عقل و دین بیزار باش

لعل او دارد مسیحایی نهان در زیر لب

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه غازی طاب‌لله ثراه گوید

 

زاهدا چندی بیا با ما به‌ خلوت یار باش

صحبت احرار بشنو محرم اسرار باش

تا به کی زاری کنی تا صید بازاری کنی

ترک زاری کن وزین بازاریان بیزار باش

نه حدیث عاقلان بشنو نه پند ناقلان

[...]

قاآنی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۷ - و برای او

 

(صامتا) از کید دنیای دنی هشیار باش

بس بود خواب گران رو اندکی بیدار باش

بهر تحصیل سعادت روز و شب در کار باش

جویی ار عزت به نزد اهل دنیا خوار باش

صامت بروجردی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

گر نه‌ای صندل برو درد سر خمار باش

مهره نتوانی شدن باری تو زهر مار باش!

یا بم ساز خرد یا پرده زیر جنون

یا ز مستی بی‌خبر یا از ادب هشیار باش!

قدر هر جنسی است اندر چارسوی اعتبار

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش

یا در امید شو یا صورت دیوار باش!

یا سموم هجر شو یا نکهت بزم وصال

یا خزان بی‌محل یا رونق گلزار باش!

تا توانی سعی کن از این چمن بیرون مرو

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode