گر نهای عین تماشا حیرت سرشار باش
سر به سر دلدار یا آیینهٔ دلدار باش
با هجوم عیش شو چون نغمهٔ ذوق وصال
یا سراپا درد دل چون نالهٔ بیمار باش
بال و پر فرسودهٔ دام فلک نتوان شدن
گر همه مرکز شوی بیرون این پرگار باش
چند باید بود پیشاهنگ تحریک نفس
ساز موهومی که ما داریم گویی تار باش
صد چمن رنگ طرب در غنچه دارد خامشی
ناله هر جا گل کند کوتهتر از منقار باش
گر همه بویی ز افسون حسد دارد دلت
بر دم عقرب نشین یا بر دهان مار باش
آگهی آیینه دار احتیاط افتاده است
چشم اگر گردیده باشی اندکی بیدار باش
بسمل ما را پر وامانده سیر عالمیست
عرصهٔ کون و مکان گو یک تپیدنوار باش
داغ هم رنگینیی دارد که در گلزار نیست
گر نهای طاووس باری رخت آتشکار باش
سیر چشمی ذره از مهر قناعت بودنست
پیش مردم اندکی، در چشم خود بسیار باش
غنچهات از بیخودی فال شکفتن میزند
ای ز سر غافل، برو بیمغزی دستار باش
تا به کی باشد دل از خجلت شماران نفس
سبحه بیکار است چندی گرم استغفار باش
بینیازیهای عشق آخر به هیچت میخرد
جنس موهومی دو روزی بر سر بازار باش
یک قدم راهست بیدل از تو تا دامان خاک
بر سر مژگان چو اشک استادهای هشیار باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱۴
یک قدم راهست بیدل از تو تا دامان خاک
بر سر مژگان چو اشک استادهای هشیار باش
حبذا طغرل که بیدل میسراید مصرعی
بر سر مژگان چو اشک ایستادهای هشیار باش!
ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش
دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش
دل به دست دلبر عیار دادن مر ترا
گر نبود از عمری اندر عشق او عیار باش
بر امید آنکه روزی بوس یابی از لبش
[...]
ملکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش
مست و غافل کی تواند؟ عاقل و هشیار باش
پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست
یا مکن، یا چون حراست میکنی بیدار باش
کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش
دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش
امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی
شایدم آن مه بپرسد دیده گو بیدار باش
لاف عشقت میزند هر بی خبر ای مهربان
[...]
عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش
شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باش
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست
[...]
هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش
خواب شیرین پشه دارد درکمین بیدار باش
قرب آتش طلعتان تردامنی می آورد
آب پای گل مشو، خارسردیوار باش
نشأه زندانی بود در شیشه های سر به مهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.