گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

زاهدا کمتر نصیحت کن من دیوانه را

در من افسون در نگیرد بس کن این افسانه را

مدتی شد بی نصیب از سنگ اطفالم دریغ

امتیازی نیست دیگر عاقل و دیوانه را

از جدائی نی عجب گر من چو نی دارم نوا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ناصح از بیماری عشق از چه بیم آری مرا

خوشتر از صحت بود این گونه بیماری مرا

تا در این بیماریم از بی پرستاری چه باک

میکند بیماری از شفقت پرستاری مرا

تا گرفتارم به عشق آزادم از کون و مکان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

گر نبینم روزی آن مهر جهان افروز را

تیره تر از شب ببیند چشم من آن روز را

دل به شوق تیر مژگانش کشد از دیده سر

تا مگر گردد هدف آن ناوک دل دوز را

خواست تا خلق جهانش بندهٔ فرمان شوند

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

دور کن یکدم ز خود جهل هوی اندیش را

چشم خودبین باز کن بنگر خدای خویش را

چند روزی هم مسلمان شو ببر فرمان حق

چند فرمان می‌بری این نفس کافر کیش را

چند بهر مال دنیا می‌دهی عقبی به باد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

پایهٔ آمال محکم در جهان کردن چرا

خویش را غافل ز مرگ ناگهان کردن چرا

خلقت باغ جنان بهر تو شد ای بیخبر

اندرین ویرانه چون جغد آشیان کردن چرا

پای لنگ و راه دور و تن ضعیف وتوشه کم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

جمله خوبی های عالم در محبت مضمر است

هر چه فعل نیک باشد مشتق از این مصدر است

هر که را نبود محبت باید او را سوختن

زانکه در بستان گیتی او نهال بی بر است

بی محبت هیچ موجودی نیاید در وجود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

زنده نبود آنکه او را معرفت در کار نیست

مرده پندارش که هیچ از عمر برخوردار نیست

معرفت موقوف دیدار است و بس یا للعجب

چو نشود عرفان حق حاصل اگر دیدار نیست

عالم ایجاد از روی مثل آئینه ایست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

کی توان گفتن که او با ما سر و کاری نداشت

حسن عالمگیر او جز ما خریداری نداشت

تیر مژگانش نکردی جز دل ما را نشان

حلقهٔ زلفش بغیر از ما گرفتاری نداشت

ماه کنعان خسرو مصر ملاحت بود لیک

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

نقش خار و گل بجز از خامهٔ تقدیر نیست

نقطهٔی جای تعرض اندرین تصویر نیست

شهد معنی را چه داند ذوق هر صورت پرست

کار هر مرغی ببستان چیدن انجیر نیست

بنده تدبیر ارکند محتاج تقدیر خداست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش نیست

وانچه میخوانیش گردون پیچ و تابی بیش نیست

هیچکس کام مراد از بحر امکان تر نکرد

راستی چون بنگری عالم سرابی بیش نیست

مکنت و ثروت عیال و مال و ایوان و سرا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

جز مقام نیستی چون مأمنی در کار نیست

رخت آنجا کش که دزد و رهزنی در کار نیست

فکر کن در اصل خود ایقطره ماء‌بحر جود

تا ببینی در جهان ما و منی در کار نیست

چون شوی غافل ز یزدان ره زند اهریمنت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

در جهان امری که بیرونست از تقدیر چیست

وانچه تقدیر است در تغییر آن تدبیر چیست

ای که دام خلق می سازی نماز خویش را

پیش خیر الماکرین این حیله و تزویر چیست

خواجه داند جمله قرآنرا بجز لفظ زکوه

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

هر که داند نقطهٔ خال ترا تفسیر چیست

داند اول نقش لوح از خامهٔ تقدیر چیست

غیر آن کز خط مشکین تو درس عشق خواند

کس نداند نقطهٔ خال ترا تفسیر چیست

ترک چشمت گر نخواهد خون مردم ریختن

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

جمله خوبی های عالم در محبت مضمر است

هر چه فعل نیک باشد مشتق از این مصدر است

هر که را نبود محبت باید او را سوختن

زانکه در بستان گیتی او نهال بی بر است

بی محبت هیچ موجودی نباید در وجود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

زنده نبود آنکه او را معرفت در کار نیست

مرده پندارش که هیچ از عمر برخوردار نیست

معرفت موقوف دیدار است و بس یا للعجب

چو نشود عرفان حق حاصل اگر دیدار نیست

عالم ایجاد از روی مثل آئینه ایست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

کی توان گفتن که او با ما سر و کاری نداشت

حس عالمگیر او جز ما خریداری نداشت

تیر مژگانش نکردی جز دل ما را نشان

حلقهٔ زلفش بغیر از ما گرفتاری نداشت

ماه کنعان خسرو مصر ملاحت بود لیک

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

نقش خار و گل بجز از خامهٔ تقدیر نیست

نقطهٔی جای تعرض اندرین تصویر نیست

شهد معنی را چه داند ذوق هر صورت پرست

کار هر مرغی ببستان چیدن انجیر نیست

بنده تدبیر ارکند محتاج تقدیر خداست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش نیست

وانچه میخوانیش گردون پیچ و تابی بیش نیست

هیچکس کام مراد از بحر امکان تر نکرد

راستی چون بنگری عالم سرابی بیش نیست

مکنت و ثروت عیال و مال و ایوان و سرا

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

جز مقام نیستی چون مأمنی در کار نیست

رخت آنجا کش که دزد و رهزنی در کار نیست

فکر کن در اصل خود ایقطره ماء‌بحر جود

تا ببینی در جهان ما و منی در کار نیست

چون شوی غافل ز یزدان ره زند اهریمنت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

در جهان امری که بیرونست از تقدیر چیست

وانچه تقدیر است در تغییر آن تدبیر چیست

ای که دام خلق می سازی نماز خویش را

پیش خیر الماکرین این حیله و تزویر چیست

خواجه داند جمله قرآنرا بجز لفظ زکوه

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode