گنجور

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶ - به میرزا اسمعیل هنر به سمنان نگاشته

 

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست

عالمی از نو بباید ساخت وزنو آدمی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰ - به یکی از دوستان نگاشته

 

آسمان با صد هزاران دیده چندان کور نیست

تا ترا بیند به دست دیگری ندهد لگام

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۲۲ - به آقا محمد ابراهیم دائی فرخ خان به خراسان نگاشته شده

 

بر به یزدان بندد آن ز نقحبه شرجبری نگر

بیند این ز نقحبه خیر از خویشتن مختار بین

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۲۸ - به سرکار اجل امجد والا نگاشته

 

دیگران را در کمند آور که ما خود بنده ایم

رشته بر پا نیست حاجت مرغ دست آموز را

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۲۸ - به سرکار اجل امجد والا نگاشته

 

بس که شبها آتشم از تاب دل در بستر است

کس نداند کاین منم یا توده خاکستر است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۳۴ - به یکی از دانشمندان جندق نگاشته

 

من که از دروازه بیرونم نمی بردند خلق

با تو می آیم اگر در چشم سوزن می بری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

بر پرند ساده مشک سوده خرمن کرده ای

زیب را پیرایه بر نسرین ز سوسن کرده ای

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۴۲ - به یکی از کسان خویش به جندق نگاشته

 

هشت چیزم هشت چیز افتاد از این نیکو نوشت

ای ترا گوهر گزارش وی نگارش مشک ناب

بزم بستان خار خیزی داد دستان سوگ سور

درد درمان رنج رامش باد باران آتش آب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۵۵ - به احمد صفائی فرزند خود به جندق نوشته

 

با تو سیمین تن به سنگم گر خریدار آورند

مفت نستانم اگر یوسف به بازارآورند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۷۳ - به میرزا حسن پسر ملا عبدالغنی نوشته

 

کرده ای تاراج هشیاران و مست افتاده ای

داده ای فرمان بیداری و خواب آورده ای

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸۴ - به یکی از بزرگان نگارش رفته

 

بندگی را گر نه هندو بر در ایران خداست

آسمان بر این نشان شیر و خورشید از کجاست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۴ - به دوستی نگاشته

 

جز نباتی کلک شهد آمیز شیرین گفت وی

از یکی نی تنگ ها شکر که یارد پرورید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۹ - به دوستی نگاشته

 

تا نشان از چشم و سر در شنعت از پیر و جوان

بر نگیرم از چه از روی جوان و از رای پیر

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۲ - به یکی از یاران دیرین نگاشته

 

روز شب، پوشیده پیدا، بیش کم، بهمن بهار

گر زیاد افراز راز ار داستان از می کنی

بزم از آن مینو وز این مینا شود جوی بهشت

گر یکی ره یا دو صد بار انجمن با وی کنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۳ - به دوستی نگاشته

 

گرم خشمی سرد بخشایند کش با سرد و گرم

سخت یا سست از در کاوش ستیزی دیگر است

رستخیزی آن چنان را دوزخی دیگر سزاست

دوزخی چونان سزای رستخیزی دیگر است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۵ - به دوستی نوشته

 

چهره منما یا مکن منعم ز دیدن کی رواست

تشنه کامی را نمودن آب و کردن منبع آب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۴ - به دوستی نوشته شد

 

هجر در امید وصل او بود شیرین چو وصل

وصل او از بیم هجرش تلخ چون هجران بود

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode