گنجور

 
یغمای جندقی

عبدالله و علی و حسن هر سه را بنده ام و از در یکتائی پرستنده، بیت:

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

پنداشتم این هفته نیز به دستور معهود به صحرا رفته اید، به کیش ازمنه انتظار یک شبه داشتم، غلبات شوق و سلبات سکونم از ملت عیسی در بیعت موسی کشید. عید خود را در شنبه دیدم. جناب شیخ گذشته ها را اعادت کرد دردم زیادت شد خیلکی رجعت شما را از حمام مترصد زیستم. آب به هاون سودن آمد و مهتاب به گز پیمودن. خود را به این فرد آرام کردم وزحمت بردم، شعر:

هجر در امید وصل او بود شیرین چو وصل

وصل او از بیم هجرش تلخ چون هجران بود

تاکی پیوستگی خیزد از خودرستگی یابم.