بهر چیزی که دارد از تو نامی

سؤالی کرد از من در کلامی

اگر خالی شود از وی مقامی

نه مستی داشتی از وی نه نامی

ز قول مصطفی بشنو پیامی

که باشد در جهان آخر امامی

اگر دانی به غیر او امامی

نیابی در مسلمانی تو نامی

بنور قلب و عقل و روح عامی

شود پیدا چو دارد نیکنامی

قبول منصب علم اسامی

همان حور و قصور شاد کامی

همان حکم حلال و هر حرامی

همی خوان تا که یابی نیکنامی

هر آنکس گر کند بر تو سلامی

اگر او خود بود محروم و عامی

تأمل میکن اندر هر مقامی

تفکر میکن اندر هر کلامی

اگر میبگذری از عشق خامی

بنزدیک امینان پس تمامی

اگر من جام بشکستم تو جامی

دگر ده تا بیابم زود نامی

که داند سرّ عشق اینجا تمامی

گهی درپختگی و گاه خامی

کنون اینجا حقیقت شد تمامی

کنون پخته شد شیخا ز خامی

ره مردان طلب در شادکامی

چرا اندر پی ننگی و نامی

ترا شرعست اصل شادکامی

که میخواهی در اینجا نیک نامی

چو با خویش آمدم کردم سلامی

بر من کرد پیر دین قوامی

اگردریا فرو نوشی تمامی

دگر کی پخته گردی و تو خامی

اگر از جام او داری تو نامی

بکن عطّار مسکین را سلامی

درآمد آدم و کردش سلامی

ز عین معرفت دادش پیامی

نمیداند پدر ذاتت تمامی

که از تو یافتست او نیکنامی